|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
همیار و دوست گرانمهر
استــــاد دکتر سیدمحمود حسابی در اجـــــــابت
آرزوهای پروفسور حســــابـی بـــرای تسهیل
دسترسی فـــــرهنگ دوستـان تمــــدن دیرینه
ایران زمین، دیوان حافظ (حسابی) حاصل
پژوهش های سالهای طولانی استاد با همت
انتشارات گویا در روز پنجشنبه
1397/9/1
رونمایی میگردد.
ساعت 3 تا 5
بعدازظهر خیابان کریم خانزند روبروی
ایرانشهر با حضور دوستداران استاد .
|
|
|
|
|
|
|
|
|
دیوان حافظ (حسابی)
|
|
|
پروفسور حسابی ، از سنین کودکی علیرغم دوری از وطن ،
تنگدستی و دشواریهای معیشتی به همت مادر معتقد ، فاضله
، فداکار و رنجکشیده خود ، از سن نه سالگی ، حافظ قرآن
کریم شده و از همان طفولیت با ادبیات ایران ، به خصوص ،
لسانالغیب ، حافظ شیرازی ، آشنا شدند و تحت تعلیمات این
بانوی فرهیخته در یازده سالگی ، اشعار و غزلیات این شاعر
بلندمرتبه و در سیزده سالگی ، گلستان و بوستان سعدی را
، از برداشته و در شانزده سالگی به شاهنامه فردوسی ،
اشرافی کامل یافتند و با جدیت و حمّیت مادری متعهد ،
استواری ملی و اعتقادی ایشان ، به واسطه تحصیل در مدارس
مذهبی فرانسوی ، دچار خلل نشد .
تسلط ایشان ، بر متون گوناگون ادبیات فارسی ، همچون ،
منشات قائم مقام ، اشعار نظامی تفرشی و . . . موجب شد ، که
هنگام بازگشت به ایران ، وارد جامعه ادبای کشور و محافل
ادبی شوند .
طی این نشستها ، روابط عمیقی بین استاد و
دستاندرکاران ادب ، فرهنگ و دولتمردان برجسته و
دانشگستر کشور ، مانند جناب ذکاءالملک فروغی ، برقرار
شد ، به طوریکه با حمایتهای این دانشخواهان ،
فرهنگستان ایران را ، بنیان نهاده و از ابتدا به عنوان یکی
از اعضای آن ، برگزیده شده و توانستند ، در طول زندگی
پربار خود ، فعالیتهای شایسته توجهی را برای پایداری
زبان ملی ایران ، بهویژه ، در گستره علوم و تخشایی
(تکنولوژی) نوین ، پی بگیرند .
لذا ، استاد ، بر اساس اعتقاد عمیقی که به حفظ زبان فارسی
، در برابر هجوم لغات بیگانه داشتند ، مطالعات گستردهیی
را در زمینه ریشهیابی (اتیمولوژی) انجام دادند و به سهم
خود ، طی هفتاد سال خدمت مستمر با برابرسازی علمی در برابر
واژگان بیگانه وارد شده به زبان فارسی ، زبان مادری ، که
اساس وحدت ملی میباشد را ، محکم و پایدار ، نگاه داشتند
.
چنانچه ، امروزه ، شاهد هستیم ، بسیاری از این لغات ،
مانند : تَک ، پاتک ، تابش ، پرتو ، فروسرخ (مادون قرمز) ،
فرابنفش (ماورا بنفش ) و . . . که برای دانشورزان ،
جایگزین شده است ، آورده تفکر ژرف و کنکاش دقیق ایشان است
.
یادآور میشود ، که استاد ، پس از مطالعه کتاب شپراخن ،
بازمانده تحقیقاتی برجستهترین زبانشناس آلمانی ،
پروفسور ویندت ، که پس از بررسی قریب به 340 زبان زنده و
غیرزنده جهان ، علیرغم عشقی که به زبان مادری و تعلقات
فرهنگی ملی خود ، داشته است اذعان نموده : «توانمندترین
زبان جهان ، به واسطه حذف قواعد اضافی و صیقل یافتگی ،
زبان فارسی میباشد» ، تحقیقات گستردهیی را ، در
اثبات این نظر افتخارآمیز ، پی گرفتهاند ، تا نهایتا ،
بر اساس محاسبات و پژوهشهای خود ، با اتکا به علم ریاضی
، این نظریه را ، به اثبات رسانیده ، چگونگی آن را ، در
رسالهیی ، تحت عنوان توانایی زبان فارسی ، به زیور چاپ
آراسته ، و برای پژوهندگان زبان فارسی ، به یادگار گذاشتند
.
نمونه دیگر ، از فعالیتهای استاد ، برای غنای زبان روز
علمی ایران ، تدوین فرهنگ حسابی است ، که ایشان ، در این
مجموعه ظاهرا ، یک جلدی ، لغات اصیل فارسی را ، در برابر
لغات لاتین (انگلیسی) معرفی نمودهاند ، که امروزه ، در
صورت حمایتی بایسته از سوی مسئولین برای چاپ ، میتواند
، راهنمای توانمند و برجسته پژوهندگان ، استادان و مترجمین
متعهد ما ، به خصوص ، در زمینه علوم نوین باشد .
دیگر دستآورد شایسته توجه و تقدیر آقای دکتر حسابی ،
مربوط به زمانی میشود ، که رفته رفته ، نامهای اصیل
ایران زمین ، به فراموشی سپرده میشد ، که ایشان با
اقدامی بسیار به موقع ، یعنی در سال 1319 خورشیدی ، با
شهامتی ستودنی ، کتاب نامهای ایرانی را ، جهت انتخاب
نامهای زیبای اصیل فارسی ، برای فرزندان دختر و پسر این
مرز و بوم ، و یا شرکتها و واحدهای کارآفرینی ، تدوین
نموده ، و در اختیار قرار دادند .
اجازه بدهید ، پس از این مقدمه کوتاه ، به سراغ ارتباط
استاد و حافظ عزیز برویم و از زبان ایرج حسابی ، فرزند
ارشد استاد ، خاطرهیی را ، در چگونگی ، اشراف ایشان به
نظرات ، گفتهها و آوردههای استاد بیهمتای ایران
زمین ، بازگو نماییم :
در پاسداشت آیین ایران باستان ، همواره ، در شب یلدا ،
بلندترین شب سال ، شب کتاب و کتابخوانی ایرانیان ، شب
زایش نور ، مهر ، زندگی و بالاخره عشق ، همه فامیل در منزل
آقای دکتر حسابی ، بزرگ خانواده ، گرد هم میآمدند ، تا
با تفالی بر حافظ ، شنونده تفسیر دلنشین استاد ، باشند .
در یکی از همین شبهای چله ، بعد از پایان مراسم حافظ
خوانی و رفتن میهمانان ، آقای دکتر ، که همیشه ، نسبت به
همه ، کوچک و بزرگ ، مودب و مهربان بودند ، فرزند بزرگ خود
را ، با لحنی متفاوت ، فرا میخوانند ، که قبل از اینکه
بخوابد ، به دفترشان برود ، تا نکتهیی را ، در خلوتی دو
نفره ، گوشزد نمایند .
ناگفته نماند ، که استاد ، اگر میخواستند به کسی ،
شاگردان ، یا همکارانشان ، حتی به بچههای خود تذکری
بدهند یا درددلی ، راهنمایی یا حتی دعوایی بکنند ، همیشه ،
این کار را ، در خلوت ، انجام میدادند ، تا حافظ احترام
و آبروی یاران زندگیشان باشند .
فرزند ، با دلشوره و نگرانی به اتاق ایشان میرود و در
جای همیشگی خود ، کنار میز کار استاد ، پشت میز کوچکی ، که
از بچگی ، مخصوص فراگیری دروسش بود ، مینشیند .
استاد ، با نکتهسنجی و بیانی دلنشین ، حاوی تفکری عمیق
، صحبتشان را ، این چنین ، آغاز نمودند : « بسیار زشت است
که یک ایرانی ، غزلی از حافظ ، که پدر عشق ، منش ، تربیت ،
آموزش ، اعتقاد و نحوه تفکر و اخلاق ایرانیان است را ،
اشتباه درک کند ، چه برسد ، به آن که ، اشتباه بخواند .»
هنوز که هنوز است ، فرزند ، به خوبی ، به یاد دارد ، که از
خجالت خیس عرق بوده ، و جوابی نداشته است .
در سکوتی پر انتظار ، استاد ، به روش خود ، یعنی در کمال
آرامش ، احترام و محبت ، راهحل مسئله را ، که از پیش
اندیشیده بودند چنین مطرح مینمایند :
«شبها که ، بین ساعت 10 تا 12 ، به شما درس میدهم 20
دقیقه آخر را ، با هم حافظ میخوانیم .» (*1)
در ابتدا ، فرزند استاد ، با خود میاندیشد ، که این
حافظخوانی ، کار وقتگیری نیست ، چون دیوان حافظ ،
قطری ندارد ، بنابراین ، یکی دو هفته ، بیشتر به طول
نمیانجامد ، تا تمام شود .
درس حافظخوانی و حافظشناسی ، نزد استاد ، از شبی20
دقیقه شروع میشود ، به شبی دو ساعت و نیم میرسد ، و بیش
از پنج سال به طول میانجامد ، تا یک دور آن تمام شود ، و
جالبترآنکه ، دور دوم آن آغاز میشود ، که بار دوم و
دفعات بعدی ، برای ایرج ، روانتر ، و تبدیل به لذتی
عمیق میشود ، و این دوره مطالعات ، نهایتا ، به نُه بار
میرسد .
در طول این دوره آموزشی ، فرزند ، همواره ، شاهد بوده است
، که چگونه استاد ، طی خواندن یک غزل ، ابیاتی را ، جا به
جا میکنند ، کلماتی را تغییر میدهند ، گاهی یک بیت را
حذف نموده ، یکی دو بیت ، از یک غزل را ، در یک غزل دیگر ،
جای میدهند ، حتی ، یک غزل را ، به طور کامل ، حذف
مینمایند !
فرزند ، در برخورد اول ، و ملاحظه روش شجاعانه و متفکرانه
استاد ، که با دقت و وسواس عجیبی نیز ، انجام میشد ،
بسیار متعجب شده و با دقت ، در جستجوی معیارهای مورد
نظر پدر ، برمیآید .
استاد ، طبق معمول همیشه ، در راهنمایی او برای بیان این
گزینشها ، پاسخی بسیار خلاصه و جامع میدهند : «تمام
غزلیات حافظ ، یک کلید دارد ، اگر آن کلید را داشته باشیم
، دَرِ همه غزلیات به رویمان باز میشود و متوجه انجام
دقیق این تغییرات میشویم .»
به این ترتیب که حافظ در هرغزلی ، یک مشکل اجتماعی را ،
بیان میکند ، خطرات آن را میگوید ، راهحلها را
، نشان میدهد ، بعد امید داده و در پایان ، خداحافظی
میکند .
حافظ کسی را نمیترساند ، تهدید نمیکند ، دروغ
نمیگوید و زور هم نمیگوید ، هیچ کس را ناامید
نمیسازد ، بلکه همواره ، دست افتاده را میگیرد و او
را به سر منزل مقصود میرساند .
و تاکید میورزند ، حافظ ، همچون پیامبری ، راهنمای
بهروزی و سربلندی مردم است .
او همیشه ، در هر غزلی با ایجاد شادی ، دلخوشی و دلگرمی
، راه بهروزی را ، فراراه مراجعهکنندگان ، قرار
میدهد .
حافظ ، غم و غصه را ، مانع سازندگی و حرکت ، به سوی تعالی
میداند .
او استاد زدودن غمهاست .
همواره ، مبارز غم ، ناراحتیها و دلآزردگیهاست .
و اصرار میورزند که حافظ ، شرط سازندگی ، در یک خانواده و
یا در یک کشور را ، دلِ خوش ، زنده و شاد میداند .
شاد کردن دلها را ، وظیفه اصلی خود میداند .
حافظ ، تبلور کلمه آقا و خانم در ایران است .
و استدلال میکنند ، که معنا و ژرفای این کلمه ، در ایران
، چندین هزار سال ، قدمت و سابقه دارد .
آقا و خانم ، نه تنها ، به کسی زور نمیگویند ، تهدید
نمیکنند ، نمیترسانند ، دروغ نمیگویند ، دلهره
نمیآفرینند ، حتی دستوری صادر نمیکنند ، بلکه ، دست
افتاده را میگیرند ، همراهی میکنند و راهنمای
نیازمندان هستند .
یک آقا و یک خانم ، همیشه ، تا حد توانایی خویش و در هر
مرحلهیی ، سرفرازی کشور و هم نوعانشان ، بر همه چیز ،
مقدم میدانند .
حافظ در تمام موارد ، مواظب است که صلابت ، بزرگی و
سرفرازی ایران و ایرانی و از همه مهمتر ، شخصیت
هموطنانش و کشورش را محفوظ بدارد .
در یک کلام ، حافظ ، یک انسان کامل ، یک ایرانی واقعی و
معلم همه ایرانیان است .
اگر پا را ، از این اصول زندگی و امور اجتماعی ، فراتر
بگذاریم ، ملاحظه میکنیم ، که حافظ در بسیاری از غزلیات
خود با ژرفنگری ، والامنشی و دلسوزی ، به نوعی یک منتقد
سیاسی است .
بدون تعارف ، او به نوعی با دلسوزی و البته ، در کمال ادب
و احترام ، نه فقط ، راهنمای مردم ، بلکه دولت و دولتمردان
برای ایجاد دموکراسی و ساخت زیربناهای سالم ، در یک جامعه
انسانی است .
حافظ ، به شدت با خرافات مبارزه میکند .
همواره ، از بتپرستی ، پرهیز مینماید .
انسانها را ، برای رسیدن به زندگی سالم ، آزاده و والا
، همراهی میکند .
حافظ ، پایداری زندگی را ، با اتکا به روراستی و مهربانی ،
یا بهتر بگویم ، بر اساس عشق ، استوار میسازد .
بنابراین ، در یک نتیجهگیری تکرار میکنیم ، که آنچه ،
از نظر حافظ ، در اولویت قرار دارد ، و آن را ، اساس زندگی
میداند ، عشق است .
حافظ ، به خوبی میداند ، و به زیبایی میآموزاند ، که
اگر انسان عاشق باشد ، بهترین همراه را ، برای نیل به
بالندگی ، خواهد داشت .
او آنقدر به این مهم ، اعتقاد دارد ، که حتی ، آغاز خلقت
را مانند دانشمندان امروزی رویدادی همچون Big Bang ندانسته
، زایش عشق میداند .
به این معنا که ، او عقیده دارد ، هنگامیکه ، عشق زاده
شد ، مهر ، گرما ، حرکت ، سازندگی ، تعالی ، یعنی ، حیات و
زندگی ، به وجود آمد .
یعنی ، برابری و توانمندی عشق با زایش نور و خورشید در
بیان آرنگگونه (سمبلیک) مهرخواهان (میتراییستها)
ایران .
و اما ، در مورد روش کار استاد : آقای دکتر حسابی ، با
اشراف کامل و شناخت دقیق مکاتب فلسفی ، وقتی غزلی را ،
میخواندند و تفسیر میکردند ، نظر حافظ را ، با مکاتب
جهان ، مانند زرتشتی ، میتراییستی ، مانویت ، مزدک ،
کنفسیوس ، مسیحیت ، آیین یهودی . . . و نهایتا ، با قرآن
کریم ، به خوبی و دقت ، مقایسه میکردند .
انطباق این غزلیات ، با آیههای قرآن کریم ، که مملو از
معانی ، تفسیر و دیدگاههای بسیار جالب و عمیق است ، از
دیگر تحقیقاتی است ، که از ایشان ، به یادگار مانده است
.
جالب آنکه ، وقتی ، ایرج از ایشان میپرسد ، شما منابع
دقیق مقایسهیی را ، از کجا به این ظرافت آموختهاید ،
میگفتند : «از کودکی ، از آموزشهای دقیق ، مستمر و
عشق نامحدود مادرم به حافظ عزیز ایران زمین . عشقیکه ، از
دامان مادر آغاز شد ، و تداوم این کنکاش عاشقانه ، در طول
نود سال زندگی ، ادامه یافت .»
ولی ، افسوس ، که این عمر گوهرگون ، پایان داشت .
شایسته یادآوریست ، در زمان آموزش ، ایشان نسخههای کهن
و نو دیوان حافظ را ، از چندین نویسنده ، مفسر و پژوهنده ،
که حدود هفتاد سال ، گردآورده بودند ، روی میز مخصوص
حافظخوانی ، کنار دستشان ، آماده میگذاشتند ، تا هر شک و
تردیدی را ، با مراجعه به نسخ مختلف یاد شده ، برطرف
نمایند .
براساس یک تجربه طولانی ، به این نتیجه رسیده بودند ، که
بهترین روایت ، نوشتار و نزدیکترین گفتار ، به عقاید
حافظ بزرگ ، مربوط به نویسندگانی است ، که اولا :
قدیمیترند ! ثانیا : اجدادشان ، کاملا فارسی زبان هستند ،
و قادرند ، به خوبی این اشعار را ، حس کنند .
در این ارتباط ، استاد از میان بهترین نمونههای قابل
استناد ، دیوان قدسی را ، که خود شیرازی و اهل فارس بوده
است را بیشتر از دیگران ، قبول داشتند .
در ارتباط با عشق و علاقه درونی و مملو از احترام استاد ،
نسبت به حافظ ایران زمین ، ایرج خوب به خاطر دارد ، که یکی
از دوستان او یا بهتر است بگوییم ، یکی از همسایهها ، که
خانوادهیی بسیار روشنفکر و تحصیلکرده بودند و علیرغم
تحصیلات پزشکی و دندانپزشکی ، بیشتر وقتشان به مطالعات
فرهنگی و کارهای هنری مثل نقاشی ، طراحی و مجسمهسازی
میگذشت ، جلسات منظمی را ، در طول هفته ، با هنرمندان
کشور ، بر پا میداشتند .
این زوج هنرمند و هنرآفرین ، علاقه عمیقی نسبت به پروفسور
حسابی ، همسر و فرزندان استاد داشتند ، به طوری که ، هر
جمعه بعدازظهر ، یک گردهمآیی کوچک با هنرمندان مختلف در
منزلشان برگزار میکردند و اصرار داشتند ، که استاد حضور
داشته باشند .
در یکی از این نشستها ، یکی از میهمانان ، حافظ احمد
شاملو را به عنوان هدیه ، به ایشان ، مرحمت کردند .
استاد ، طبق معمول ، هنگام دریافت این دیوان نوین حافظ در
آن جمع ارزشمند ، از مرحمتکننده ، عمیقا سپاسگزاری
کردند و این هدیه را ، نشانی از علاقه عمیق ایشان ، به
فرهنگ ایران دانستند .
سپس ، در فرصتی کوتاه با کنجکاوی و دقت ، به سرعت مقدمه
کتاب را ، مطالعه کردند .
اما به مجرد آنکه ، به الفاظ سبکی که در مقدمه کتاب ، به
حافظ بزرگ نسبت داده شده بود ، برخوردند ، بدون اینکه ،
به روی خود و اهداکننده بیاورند ، این نسخه را ، برای
همیشه کنار گذاشتند .
ایرج ، وقتی متوجه میشود ، که آقای دکتر ، دیگر به سراغ
این دیوان نمیروند ، علت را میپرسد ، که توضیح بسیار
جالب استاد ، برای همیشه ، در ذهنش ، نقش میبندد : «وقتی
کسی برای بزرگترین و والاترین استاد ادب ، اخلاق ، تربیت
و فرهنگ ایرانزمین ، احترامی قایل نیست ؛ بدون واهمه و
کمترین احساسی ، خواسته یا ناخواسته ، تمام داشتههای
ملی خود ، آبروی کشور و در واقع برترین تمدن جهانی را ،
دچار خلل مینماید ، تکیهگاه اصلی مردم را سست میکند و
هنگامیکه پایگاه معنوی ملتی از دست رفت ، زمینههای
مادی و ملیشان نیز ، نابود میشود .
در مطالعات و کنکاشهای فرهنگی ، بهتر است ، به سراغ کسی
برویم ، که به سه اصل اساسی و تعیینکننده والاترین
ارتباطها : محبت ، احترام و راستگویی ؛ سه اصل عاشقی ،
احترام میگذارد و آنها را ، سرلوحه افکار و رفتارش ،
قرار میدهد .»
در ادامه ، توضیحات آموزندهیی را ، مطرح نمودند ، که
جالبترین آن ، این بودکه چه مادر ایرج و چه مادر استاد
، بدون وضو ، دست به دیوان لسانالغیب نمیزدهاند و پس
از مطالعه دیوان حافظ را ، مانند یک داده الهی بوسیده ،
روی چشم و پیشانی خود گذاشته ، سپس در بالاترین تاقچه
اتاق ، قرار میدادند .
در توصیف چنین کنش و احترامی میگفتند : «این ظاهر قضیه
است ، که شما دو ثانیه یا ده ثانیه ، هنگام به دست گرفتن
حافظ ، یا پس از مطالعه آن ، رسمی را به جای بیاورید ، ولی
معنی اصلی آن ، بیان احترام نامحدود شما ، برای معلم
سربلندی و بالندگی اخلاق ملی ، یعنی محفوظ و جاودان نگاه
داشتن کهنترین و برجستهترین تمدن دانشآفرین جهان
میباشد .»
سپس ، با دلآزردگی خاصی ، ادامه دادند : «ما به اندازه
کافی ، در طول سالهای دشوار تاریخمان ، از متجاوزین به
کشورمان ، ضربه خوردهایم ، بنابراین پاسداشت این
استورههای ملی ، برای هریک ازما واجب ، حیاتی و یک فریضه
است !
دیگر وقت آن رسیده است که این ملت اصیل و معتقد به پایندگی
؛ بیحرمتی ، و یا حداقل سبکشماری معدود بزرگان و
استادانش را نپذیرد ، و دیگر مجالی برای ضربه خوردن از
خودی باقی نگذارد .»
در این هنگام ، استاد در حالیکه اشکهای جمع شده در چشمان
عاشقشان را ، پنهان میکردند ، یادآور میشدند :
«اگر شاه ، کاری میکرد (که الحمدلله نکرد) که مردم ، حافظ
، گلستان و بوستان سعدی و شاهنامه فردوسی را ، خوب بفهمند
، هزار سال نمیتوانستند ، او را از جای بکنند ، زیرا ،
حاصل ده هزار سال ، تمدن ایران و تجربیات بیمانند آن ،
در این چهار کتاب ، جمع شده است .
و اضافه میکردند که ، متاسفانه ، خودی و بیگانه کاری
کردند ، که بچههای ما در شب یلدا ، شب حافظ خوانی
ایرانیان ، حتی نتوانند یک غزل از حافظ را ، بدون غلط
بخوانند ، چه برسد به آنکه ، آن را بفهمند و یا بتوانند
به راهنماییهای بینظیرش ، پی برده ، به آنها عمل کنند
.»
در صورتیکه ، بارها ، به تجربه دیدهایم ، که به طور
مثال ، اگر با یک بچه انگلیسی ، به کوهنوردی یا
ماهیگیری برویم ، او در راه ، یک سرود ملی ، و دو یا سه
سرود محلی خود را ، برای شما میخواند ، قصههای
شکسپیر را ، حفظ است ، هاملت را ، به صورت نمایشنامه ،
برایتان ، تعریف میکند ، ولی ، در برابر او ، منِ
ایرانی متمدن ، با بیش از ده هزار سال تمدن و صاحب
قصههای هزار و یک شب ، با دهان باز ، بدون هیچ داشته
ذهنی ، فقط ، او را ، متحیرانه ، نگاه میکنم !
استاد ، بر این عقیده بودند ، همانطورکه ، بچهها ، در
جهان پیشرفته ، حتی با تمدنهایی بین 250 تا 700 سال ، به
خوبی با بزرگان علم ، فرهنگ ، ادب ، هنر و موسیقی خود ،
آشنا هستند ، ما هم وظیفه داریم ، فرزندان ایران را ، با
بزرگان تاریخ خویش ، چون حافظ هرچه بیشتر ، آشنا کنیم .
تا مردم ما ، با فرهنگ اصیل سرزمینشان ، پیوند یابند ، تا
از یک سو هیچ کس نتواند ،آسیبی به آنها برساند ! و از سوی
دیگر با میل ، افتخار ، آرزو و توان روزافزون ، برای
شکوفایی ایران عزیزشان بکوشند .
پروفسور حسابی ، در ادامه ، نتیجهگیری بسیار واقعی را ،
در مقایسه ، با کشورهای استعمارزده آسیای میانه ، که جزیی
از امپراتوری بزرگ ایران بودهاند ، به عمل آوردند ، و
همواره در جلسات مختلف ، آن را ، با شهامت بازگو میکردند
.
در یک مقایسه کوتاه ، و چند مثال از بازدیدهای خود ، نشان
دادند ، که چگونه ، در عشق آباد و یا دوشنبه ، خلاف این
روش را ، ملاحظه میکنید .
و با بیانی ، حاکی از آهنگی استوار و علاقهیی قلبی ، در
زنده و جاوید نگاه داشتن داشتههای ملی ، اظهار
میداشتند : «حالا هم دیر نشده است ! فقط باید بدانیم :
راه حفظ ، تداوم و تعالی عظیم فرهنگ ایران زمین ، پرداختن
عمیق و دقیق به نظرات و راهنماییهای بزرگان علم و دانش
کشورمان است .»
اجازه بدهید ، دوباره به اصل مطلب بپردازیم ، یعنی به سراغ
حافظ بزرگ و اصل اساسی تعلقات استاد ، به این معلم بزرگ
ملی خود برویم ، و یادآور شویم که :
آقای دکتر حسابی ، همیشه در کنار دستشان ، یک دیوان حافظ
بود ! در اتاق نشیمن پایین ، کتابخانه (دفتر) ، سالن
پذیرایی ، کتابخانه پشت اتاق خواب ، کنار تختخوابشان ، حتی
در مواقع مسافرت ، چه سفرهای داخلی و چه در سفرهای خارجی ،
یک جلد دیوان حافظ ، از وسایل ضروری ایشان ، محسوب میگشت
.
چه آقای دکتر ، چه مادرم ، هرگاه ، غصهدار میشدند یا
باید تصمیم سختی میگرفتند یا برای رفع تردیدی ، راهنمایی
میخواستند ، به دیوان این استوره ملی ، تفالی میزدند .
بارها ، شاهد بودیم ،که با خواندن غزلی ، غصهها را ،
فراموش میکردند و تصمیم خوب و سنجیدهیی میگرفتند و
همواره با مهر و علاقه ، فرزندان ، همراهان و همیارانشان
را نیز با چنین روشهای اصولی با دقت و ظرافت ، آشنا
میساختند .
در گوشه و کنار نسخههای حافظ پروفسور حسابی ، یادداشتهای
بسیار دقیق ، فشرده و ریزنگار با خط زیبای فارسی ، فرانسه
، انگلیسی ، آلمانی و حتی عربی ، به چشم میخورد .
اجازه بدهید ، گریزی بزنیم و بیان کنیم ، که ایشان به دقت
، راهنمایی میکردند که : «کاملا معلوم است ، کدام غزل
حافظ ، مربوط به زمان جوانی او ، کدام مربوط به زمان
میانسالی ، کدام سیاسی است ، کدام اجتماعی ، کدام در مورد
تربیت فرزند ، کدام تربیت جامعه ، کدام درس رفتار و احترام
نسبت به کشور است و . . . .
در بعضی غزلیات ، کاملا روشن است ، که حافظ ، فقط و فقط ،
خداوند را ، ستایش میکند و معبودش یعنی خدای خود را ، با
سادگی ، دلدادگی و نهایت بزرگی میستاید .
در برخی ابیات هم ، کاملا مشهود است ، که از خصوصیات
معشوقهاش حرف میزند ، مویش ، اندامش ، عطر تنش ، طرز راه
رفتنش ، چشمانش ، نگاه قشنگش ، دلبردنش و . . . . »
یعنی ، به خوبی ، به ما میآموختند ، که با مطالعه دقیق یک
غزل ، دیگر جای شک و تردید و قصه سرایی از سوی خواننده ،
وجود ندارد ، زیرا ، اگر با حافظ ، خوب آشنا باشیم ، کاملا
درک میکنیم که منظور حافظ ، در این غزل ، دقیقا یارش ،
یعنی معشوقش بوده است و نه چیز دیگری .
در توضیحاتی دقیق ، خاطرنشان میساختند ، که حافظ ، چقدر
به همسر و خانوادهاش علاقه داشته است و چطور با افتخار ،
از یاران زندگیش و حاصل عمرش ، صحبت میکند .
و در کدام غزل ، با دلشکستگی بسیار ، از دست دادن پسرش را
، بیان میکند ، او را میستاید و به سختترین وضع ممکن
، غمش را ، بیان میکند .
اجازه بدهید ، به نکته کاملا متمایزی اشاره کنیم که استاد
، در مقایسه حافظ و سعدی میگفتند : «هردو این انسانهای
بزرگ فرهیخته ، اندیشمند ، راهنما و معلم ، نقش راهبر
جامعه را دارند .
اما سعدی کمی رند است ، که این رندی ، به ناچار برای او
پیش آمده است ، چون سعدی بیشتر عمر خود را ، در سفر
گذرانده است و در هر شهر و اقلیمی ، مجبور بوده است با
رعایت سیاست ، درایت و آیندهنگری با مقتضیات و تفکرات محل
اقامتش ، مطلبی بگوید و رفتاری کند ، که با شرایط موجود در
آن مکان و کشور مورد سفرش مطابقت داشته باشد و راهکارهای
مخصوصی را ، نسبت به اطرافیان و خلق و خوی هر قوم ، پیش
بگیرد و در راستای راهبری و آموزش یک جامعه ، یافتههای
خود را ، مانند یک معلم به شاگردان خود ، یعنی ما ، به
عنوان هموطنانش بیاموزد .
به همین دلیل ، ناچار بوده است ، طوری آن مطالب را بیان
کند ، تا مورد کژاندیشی ، دیرفهمی و یا استنباط متفاوت
سایرین و اقوام مختلف ، قرار نگیرد تا بتواند ، راهش را
باز کند ، و بگذرد .
ولی حافظ ، چون غیر از سفر داخلی ، آن هم یک بار به شهر
یزد ، دیگر از شیراز ، خارج نشده است ، یک نوع اخلاق روشن
، منش و کنش معلوم و کاملا روراستی داشته است و همین حالت
را ، مستقیما و بدون آن ملاحظات اجباری ، که در مورد سعدی
گفتیم ، به هموطنانش آموزش میدهد .»
اجازه بدهید ، به نکته بسیار اساسی دیگری ، یک اشاره کوتاه
، داشته باشیم و آن این مهم است ، که پروفسور حسابی ،
عقیده داشتند هرچیزی در دنیا ، فقط یکبار و در زمانی خاص
، به اوج خود میرسد .
بهطور مثال ، صعود به قله تمدن و اندیشه ، در زمینه
موسیقی با باخ و در مورد شعر با حافظ ، ممکن شده است .
(*2)
مطلب بسیار دقیق دیگر ، نزدیکی تفکر و سطح والا و پراهمیت
و شاید بهتر است بگویم ، فوق معمول شعر حافظ و موسیقی باخ
است .
پروفسور حسابی ، با آنکه خود ، یک فیزیکدان بودند ،
ولی با انصافی دلنشین ، عقیده داشتند :
«شخصیت یک ملت را ، ادبای آن ملت میسازند .»
در راستای گرامیداشت هنر و هنرمند ، ایشان با بیان ساده و
نافذ و با همان روحیه منصف و نگهدارنده ، میگفتند :
«هنر چاشنی زندگی است . »
یعنی همانطوریکه یک فشنگ ، احتیاج به چاشنی دارد تا به
حرکت درآید ، هنرمند نیز ، در زندگی مردم ، همین نقش را ،
بر عهده دارد ، یعنی ، این هنرمند است ، که در جامعه تحول
، به وجود میآورد .
از نکات بسیار جالب به جای مانده از پروفسور حسابی ،
مکاتبات طولانی و دلنشین ایشان ، با آندره ژید ، نویسنده ،
فیلسوف و متفکر معروف غربی (فرانسوی) نویسنده کتابهای
معروف مائدههای زمینی . . . و برگهایی از خاطرات است .
به همین واسطه ، در بیان چگونگی تسلط پروفسور حسابی به
تاریخ ، زبان ، فرهنگ و ادبیات فرانسه و به موازات آن ،
تاریخ ، فرهنگ ، زبان و ادبیات اصیل فارسی و از آن مهمتر
، توان ایجاد ارتباط عمیق و معنوی با دانشمندان تراز اول و
نهایتا عشق و ایمان به سرفرازی تمدن ایرانیان ، به یک جمله
از مجموعه مکاتبات این دو انسان والا به شکل یک برداشت
نهایی ، از آخرین نامه تکاندهنده و افتخارآمیز آندره ژید
، به پروفسور حسابی جوان آن روزگار ، اشاره میکنیم :
« اکنون که پیر شدهام و شبها آرامش لازم ، برای یک خواب
راحت را ندارم و صبح چنین شبی ، که برمیخیزم ، دیگر توانی
برای کار در وجودم ، احساس نمیکنم ، آیا میتوانید ،
تصور کنید ، از چه چیز ، آرامش و توان میگیرم ؟
از دیوان حافظیکه ، غزلیات منتخبی از آن را ، به شکلی
دلنشین ، به فرانسه ، ترجمه کرده ، و به عنوان یک هدیه
بینظیر فرهنگی برای من فرستادهاید !
این دیوان ، همیشه در کتابخانه کوچکی ، بالای سر من ، و
پشت تختخوابم قرار دارد ، و پناهگاه و نگاهدارنده من
است .
وقتی ، در شرایطیکه برایتان نوشتم ، قرار میگیرم به
این دیوان پناه میبرم و از مطالعه دقیق یکی از غزلیات
خدایگونه آن ، آرامش برای خواب ، در یک شب راحت و انرژی
لازم ، برای کار در روز بعد را ، کسب میکنم .»
این بیان ، به خوبی ، نشان میدهد ، که بنیادگذار علوم
نوین و مراکز تحقیقاتی ، دانشگاه و آموزش نوین در ایران ،
در سنین جوانی با تکیه بر عشقی لایزال و نامحدود به فرهنگ
و تمدن بزرگ مادری ، بدون کمترین احساس کمبود و از خود
باختگی در برابر تمدن غرب ، که سالیان طولانی با آن دمخور
بوده و رشد کرده ، توانسته است ، از فرهنگ اصیل فارسی خود
، چنان بهرهیی ببرد ، که در ذهن و روح و آورهای چنین
دانشمند و نویسنده ممتاز غربی ، مانند آندرهژید ، تاثیری
ژرف ، بر جای بگذارد .
خاطره جالب و خواندنی دیگری نیز ، از استاد ، موجود است ،
که جا دارد ، در همینجا ، با اشاره کوتاهی به آن ، این
مهم را ، نیز از نظر کنجکاوتان ، بگذرانیم :
پروفسور یونگ ، استاد و محقق برجسته و علاقمند به ادب و
فرهنگ و زبان فارسی ، در سفری که به ایران داشتند ، در یکی
از نشستهای فرهنگی روزهای جمعه پروفسور حسابی ، که بیش از
نیم قرن در منزل ایشان با حضور علما ، فقها ، استادان
ممتاز دانشگاه و ساعیان گسترش علم ، دانش و فرهنگ ، تشکیل
میگردید ، شرکت مینمایند و در این جلسه ، سوال جالب
و در عین حال ، عجیبی را ، از استاد میپرسند :
«چرا حافظ در غزلیاتش ، از خودش ، بیمحابا ، تعریف میکند
؟»
آقای دکتر حسابی ، طبق عادت همیشگی خود در تلاشی اخلاقی ،
همواره سکوت ، اختیار میکردند و مشتاقانه میکوشیدند
تا ابتدا ادبا و صاحبنظران حاضر ، نظرات خود را ، مطرح
نمایند .
در آن جلسه نیز ، از حاضرین میخواهند ، هر پاسخ مناسبی
که به نظرشان میآید را ، بازگو کنند .
پروفسور یونگ ، بعد از شنیدن نقاط نظر استادان ، اعلام
میکنند ، بیصبرانه ، منتظر جواب صاحب مجلس
میباشند .
استاد حسابی ، خطاب به آن پروفسور محقق ، پاسخ خود را ، با
این سوالات ، چنین ارایه میدهند :
«آیا شما ، تا به حال ، بلبل را دیدهاید ؟»
پروفسور یونگ ، با لبخندی متاثر از این سوال تعجبآور ،
پاسخ میدهند :
« بلی ! البته ! »
استاد ، میپرسند :
« بلبل را قبول دارید ؟»
ایشان میگویند :
« بله ! البته ! »
استاد ، سوال میکنند :
«آیا آن را ، دوست دارید ؟»
پروفسور یونگ ، پاسخ میدهند :
«بله ! مسلم است !»
بعد میپرسند :
« آیا او را ، ستایش هم میکنید ؟»
ایشان میگویند :
« البته !»
بعد سوال میکنند :
«آیا دیدهاید ، که بلبل ، چقدر بلند ، سرکش ، دلنشین ،
بیمحابا و رسا ، آواز میخواند و چَه چَه میزند ؟ !»
پروفسور یونگ ، که از این سوال و جواب و تایید و تاکید
استاد ، کاملا متعجب ، به نظر میرسیده ، مطالب مطرح شده
را ، پذیرفته و میگویند :
«بله ! دقیقا ! همین طور است !»
استاد اضافه مینمایند :
«اگر کمی موشکافانهتر نگاه کنیم ، کاملا معلوم میشود ،
که بلبل با این بانگ بلند ، میگوید :
من بلبلم که میخوانم ، و اینقدر هم قشنگ میخوانم .
یعنی در واقع ، به مخاطب خود میگوید :
میدانم که از شنیدن آواز من ، لذت میبری !
و تاکید میکنند پس ، اگر بلبل ، نمیخواست بگوید ، من
بلبلم ! آرام آرام ، آواز میخواند !
بنابراین ، حافظ هم مانند بلبل ، به عنوان بهترین
پیامرسان عشق و محبت در دنیا ، ناخودآگاه ، همین رسالت را
، با همان روش ، انجام میدهد .»
در اینجا ، حضار ، بیاختیار شروع به کف زدن میکنند .
و جالب اینکه ، پروفسور یونگ ، آنقدر تحت تاثیر این
استدلال دلنشین قرار میگیرند ، که بلافاصله از جا برخاسته
، دست استاد را فشرده ، با چشمانی پر از اشک شوق به روش
ما شرقیها ، ایشان را ، در آغوش گرفته و تشکر میکنند .
اجازه بدهید ، به اصل موضوع بازگردیم و یادآور شویم که
پروفسور حسابی ، همواره ، بر این عقیده بودند که :
حافظ ، برای ایرانیان ، به مثابه یک پیامبر و نشاندهنده
راه درست ، منش صحیح ، همدلی صمیمانه ، الگوی اخلاقی
پسندیده و در یک کلام ، آفریننده عشق میباشد .
و معتقد بودند ، دیوان حافظ ، یک قاعده مدرن (مانیفست)
برای سرافرازی ایران و ایرانی است .
و به همین دلیل میگفتند :
حافظ ، این رسالت را ، به زیبایی و شجاعت و با تمام قیود و
مسئولیتهای یک انسان متعهد ، به انجام میرساند .
استاد برای نیل به پیشرفت و توسعه ، برقراری چهار اصل را ،
برای یک ایرانی اصیل ، واجب میشمردند :
مردانگی ، عدالت ، شرم و عشق .
که بر اساس نظر ایشان ، حافظ ، این اصول را ، در
دستورالعمل (مانیفست) ملی خود ، یعنی «دیوان حافظ» به
بهترین شکل ، به یادگار گذاشته است .
غنیمتیکه به خواست خداوند ، حفظ شده و امروزه ، گنجینه
فرهنگ ایران زمین است .
کتاب راهنماییکه قادر است ، تجلیبخش نسلهای آتی
سرزمینمان باشد .
و اما ، این دردِدل دلنشین پروفسور حسابی ، که چنانچه
مسئولین متعهد ما ، همتی نمایند ، تا مردم ایران دیوان
حافظ ، گلستان و بوستان سعدی و شاهنامه فردوسی را ، خوب
بخوانند و خوب درک نمایند ، بقای ایران سرفرازمان را ،
بیمه خواهند نمود ، چرا که این چهار کتاب ، چکیده ده هزار
سال تمدن ایران زمین است .
شایسته یادآوریستکه پایهگذار این بینش ، در روح و
جان پروفسور حسابی ، خانم گوهرشاد حسابی ، مادر اندیشمند و
فاضله استاد بودند .
که از طفولیت ایشان ، آموزش نقاط نظر این ایران ساز اصیل
را ، نسبت به فرزندانشان ، آن هم در سرزمین غربت ، برعهده
گرفتند تا عاشقان و خادمینی واقعی را ، به مام میهن تحویل
دهند .
که در همینجا ، با تمام وجود ، قلب و امید خود ، آرزو
میکنیم ، که انشاءا... بتوانیم ، رساله «راه ما» که
حاصل چهل سال ، تحقیقات پروفسور حسابی ، برای ترسیم چگونگی
نحوه تفکر یک ایرانی اصیل ، برای سرفرازی میباشد را ،
به عنوان اثری ماندگار و دستورالعمل یا پروتکل وظیفه ملی
ایرانیان ، به چاپ رسانیده ، در اختیار مردم عزیز و
مسئولین ارجمند کشورمان ، قرار دهیم ، تا همگان ببینند ،
چگونه استاد ، در این راهبری ، از حافظ عزیز ، بهره و مدد
گرفتهاند .
استاد بر این آور بودند ، که حافظ ، سالها قبل و به
بهترین شکل ، به چنین اصولی ، پی برده و نمونه برجسته آن
را ، در وجود و شخصیت والای خود ، تحت عنوان «دیوان حافظ»
، که امروز ، غنیمت فرهنگ ایران است ، تجلّی بخشیده و
چکیده این آموزش را اینچنین ، برای نسلهای آتی و شکوفایی
آینده ایرانیان ، به یادگار گذاشته است .
------------------------------------------------------------
(*1)
توضیح آنکه ، از شش سالگی ، تا روزی که آقای دکتر حسابی ،
زنده بودند ، یعنی تا نود سالگی و هرشب که فشار درد قلب
اجازه میداد ، شبی دو ساعت دروس مختلف فیزیک ، شیمی ،
ریاضیات ، ستارهشناسی ، ادبیات ، تاریخ ، جغرافیا و . . .
را ، به ایرج و خواهرش ، البته تا قبل از ازدواج او درس
میدادند .
اما جا دارد ، به نکته بسیار ارزشمندی اشاره شود ، که
استاد ، با برنامهریزی دقیقی ، هر مطلب درسی یا نکته جدید
علمی را ، که قصد داشتند به بچهها بیاموزند ، حدود یک یا
دو ماه قبل با همسرشان ، مطرح میکردند ، تا مبادا یک
موضوع جدید دانشی را ، به آنها بیاموزند ، ولی مادر آن را
ندانند و در مقابل بچهها ، خجالت بکشند .
قابل توجه آنکه ، هرشب از نه تا ده شب و قبل از شروع
آموزش همسر و فرزندان ، استاد به فرزندان همسایهها و
همبازیهای بچهها ، که کسی را ، برای رفع سوالات درسی و
حتی سوالات اجتماعیشان نداشتند ، آموزش میدادند .
(*2) ناگفته نماند که پروفسور حسابی ، شیفته
موسیقی سنتی ایران بودند ، اندازهگیری فواصل گامهای
موسیقی ایرانی ، اصلاح ساختار کاسه تار ، تاسیس انستیتو
موسیقی ایران ، تاسیس آزمایشگاه اندازهگیری و پژواک
سازهای سنتی ایران ، نشانه تعلق خاطر عمیقشان ، به موسیقی
بیهمتای ایرانی است .
ضمن آنکه ، استاد ، براساس آموزشهای مادر فاضلهشان ،
از کودکی در نواختن نی (نی لبک) تبحر یافتند و سپس خود ،
سازدهنی را آموختند و بعد در فرانسه ، به طور رسمی ویولون
را ، فرا گرفتند ، نواختن پیانو و هارپسیکورد را هم ، شخصا
یاد گرفتند .
آنچه ، همواره ، یاد آن ، دل همه ما را ، با خود میبرد ،
اشراف استاد ، در نواختن کامل یک بخش از موسیقی کلاسیک ،
مثل شوپن بود ، که هر روز صبح ، بعد از برخاستن از خواب ،
بسیار آرام و بدون انقطاع ، با سوت آن را مینواختند ، که
اوج اشراف و دقت ایشان را ، در این مهم فرهنگی و هنری ،
نشان میداد . اما ، دریغمان میآید ، که در اینجا ، به
شرکت استاد ، در کنسرواتوار موسیقی پاریس ، در هفته
امتحاناتشان ، در دانشگاه سوربن (دکترای فیزیک) ، اشاره
نکنیم .
پروفسور حسابی ، در میان تمام نوازندگان اروپایی ویولون ،
مقام اول را ، به دست میآورند و جالب است که موضوع تز
موسیقی ایشان ، چه در نت نوشتاری بازمانده و چه در شعر آن
«در سوگ ژاندارک» بوده است ، که نشان بارزیست از اشراف
ادبی ، تاریخی و حماسی استاد به زیربناهای سازنده فرهنگ
فرانسه (کشوری که در آن تحصیل میکردند) که خوشبختانه ،
اکنون ، در موزه ایشان ، نگاهداری میشود و مورد بازدید
علاقمندان ، قرار میگیرد .
------------------------------------------------------------
پایهگذار و دانشآور نخستین : خانم گوهرشاد حسابی ،
مادر اندیشمند و فاضله استاد دکتر سید محمود حسابی .
استاد پژوهنده : پروفسور حسابی
همیار استاد و گردآورنده : ایرج حسابی
پژوهشیار : مانا هلال زاده
|
|
|
|
|