|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
سخنرانی پروفسور حسابی
در سوگ درگذشت پروفسور اینشتین
در سالن اجتماعات دانشگاه تهران ، به دعوت
رئیس دانشگاه تهران
فروردین ماه 1334
|
|
|
|
|
|
|
|
|
سخنرانی پروفسور حسابی
در سوگ درگذشت پروفسور اینشتین
در سالن اجتماعات دانشگاه تهران ، به دعوت رئیس دانشگاه تهران
فروردین ماه 1334
|
|
|
امروز جهان بشریت ، از فوت نابغه بزرگ آلبرت اینشتین ، متاثر و اندوهگین است .
او ، در سال 1879 در شهر (اولم)1 در کشور آلمان ، به دنیا آمد . پدرش ، که صاحب یک کارخانه الکتروشیمی بود ، هنگامی که آلبرت ، چهار سال داشت ، به دلیل مشکلات مالی ، به شهر (مونیخ) نقل مکان نمود . دو سال بعد از آن ، آلبرت ، که پسربچه خجول و فکوری بود ، وارد دبستان شد . انضباط شدیدی که در آن دبستان ، وجود داشت ، در روحیه حساس آن پسرکوچک ، اثر دایمی سختی برجای گذاشت . تا جاییکه باعث شد ، در پارهیی از دروس ، دیگر ترقی از خود نشان ندهد . حتی در دروسی مانند زبان ، تاریخ و جغرافیا . بروز موارد دیگری در روحیه او ، موجبات نارضایتی معلمین را از او به وجود آورد . به این ترتیب میگذشت ، تا اینکه توجه و دوستی او ، با یک دانشجوی پزشکی به نام (ماکس تالمی)2 ، علاقه او به ریاضیات را ، فراهم آورد . وسیله این شکوفایی روحیه ، یک کتاب هندسهیی بود ، که ماکس ، به او هدیه داد .
بیداری روحی و علاقه ذهنی به ریاضیات ، با داشتن این کتاب ، در این پسر کوچک شروع گردید . مطالعه پرشوری که ، نتیجه این هدیه بود ، باعث پیشرفت زیاد او ، در ریاضیات ، در سن چهارده سالگی شد . در همین سن بود ، که به مطالعه فلسفه نیز ، روی آورد . به طوریکه کتابهای (کانت)3 و فلاسفه ماوراء الطبیعه دیگر را ، بارها خواند و مرور کرد .
اشکالات مالی پدر ، آلبرت را ، وادار نمود ، که برای کار ، به شهر میلان (ایتالیا) برود . زندگانی در آنجا ، آزادتر و راحتتر از آلمان بود . ولی ، علیرغم این راحتی نسبی ، و آن زندگانی نسبتا آزادتر ، که بیش از چند ماهی ادامه پیدا نکرد ، مجبور شد ، خود را ، برای یافتن شغلی دیگر ، در جایی دیگر ، مهیا کند .
او ، بازهم ، راه چاره را ، در تحصیل یافت ، و سعی کرد ، با تصدیقی که از یکی از معلمین ریاضی دبیرستان مونیخ ، به دست داشت ، در مدرسه پلی تکنیک زوریخ (سوییـس) به تحصیل اشتغال ورزد . فراگرفتن حرفه و فنی جدید ، که بتواند موفقیت شغلی و زندگانی او را ، تضمین کند . ولی ، ورود به این مدرسه ، و گذران دوره آموزش عالی ، نیاز به پایه قویتر در ریاضیات داشت . برای رفع نقایص دروس ریاضی خود ، جهت ورود به این مدرسه ، لازم شد ، خود را ، در خارج از آنجا ، برای مدت یک سال مهیا سازد . پس از گذران موفقیتآمیز کنکور و ورود به این مدرسه ، ترقی شگفتآور این جوان ، آغاز شد .
بعد از پنج سال تحصیل ، در مدرسه پلی تکنیک زوریخ ، و با وجود توفیقات تحصیلی ، کاملاً امیدوار بود ، که بتواند دانشیاری مرکز آموزش علوم در آلمان را ، به دست آورد . ولی چنین توفیقی برای او حاصل نیامد . به این ترتیب ، بازهم مجبور شد ، به دنبال کار بگردد . فشار زندگی و جستجویی دشوار ، آن هم برای یک مدت طولانی .
بالاخره ، پس از کوشش زیاد و خستهکننده ، توانست ، به عنوان کارمند آزمایشگاه ، در اداره ثبت علامات و اختراعات سوییـس ، شغلی به دست بیاورد . با اینکه این کار ، برای او ، بسیار یکنواخت بود ، ولی موجبات آن را ، برایش فراهم آورد ، که در اوقات به دست آمده ، مطالعات خود را ، در ریاضیات ، و در نظریههای فیزیک نسبـیت ، که در آن روزها ، در معرض مباحثه بود ، به خوبی ادامه داده و به پیش ببرد .
در این هنگام بود که اینشتین ، بالاخره موفق شد ، اولین مقاله خود ، در علم فیزیک را انتشار دهد . مقالهیی ، درباره نظریه نسبـیت ، در سال 1905 . مقالهیی که در مجله علمی سویـیسی : (انّالِن دِر فیزیک Annalen der Physik) منتشر شد . پس از آن بود که ، شهر زوریخ ، به این حقیقت پی برد ، که یک نابغه علمی ، بین کارمندان اداره علامات خود دارد . به این اعتبار ، او را ، به عنوان مدرس در دانشگاه ، معین نمودند . و چهار سال بعد از آن بود ، که به سمت استادی رسید . شغل بعدی او ، استادی در دانشگاه پراگ در سال 1911 بود . شغلی که به مدت هجده ماه ، برای او باقی ماند . بعد از آن ، به مدت کوتاهی در شهر زوریخ ، اقامت گزید .
در سال 1914 بود ، که به برلین رفت . در آنجا ، به عنوان استاد ، در آکادمی پروسی علوم و رییـس انستیتوی فیزیک نظری کایزر ویلهلم Kaiser Wilhelm Institute für Theoretische Physik مشغول به کار شد .
در این سالها بود ، که جنگ جهانی اول آغاز شد . جنگ جهانی ، برای اینشتین ، اوقات سختی را ، به وجود آورد . و از آنجا که تاب بی عدالتی و دیدن خونریزی را نداشت ، خود را ، با مطالعه ، در برابر بیرحمی و خرابیها و کشتارهای ناشی از جنگ ، تسلی میداد .
در سال 1933 آلمان نازی ، او را ، به واسطه مذهبش از کشور ، اخراج کرد . مدتی بیخانمان بود . تا بالاخره از اسپانیا ، فرانسه ، انگلستان و امریکا ، دعوتنامههایی برایش رسید . که نهایتا ، او امریکا را انتخاب کرد .
در انستیتوی مطالعات عالیه پرینستون ((Princeton به عنوان پروفسور فیزیک نظری ، شروع به کار نمود . و برای سالهای متمادی ، در آنجا ، به مطالعات ، تدریس و پژوهش مشغول بود . تا بالاخره ، در روز دوشنبه 18 آوریل ، در همانجا و در سن 76 سالگی درگذشت .
از آنجا که همه دانشداران آگاه و علاقمندان به علم ، از استعداد فوقالعاده علمی آلبرت اینشتین ، کم و بیش مطلع میباشند . بنابراین در اینجا ، میخواهیم ، به صفات حمیده بشری او ، اشارهیی بکنیم .
شخصیتی پسندیده ، که به حد اعلا ، از صفات انسانی برجسته ، برخوردار بود . شخصی رئوف . انسانی خوشنـیّت . مردی بیآلایش . دانشمندی بیتکلف . فرهیختهیی منزه از هرگونه حرص و آز دنیـوی .
علاوه برآن ، او نه تنها برای خودش ، بلکه هرگز ، طمعِ مردم دنیا ، برای مال و مقام را ، نمیتوانست توجیه کند . بهتراست بگوییم : که او هرگز ، وجود چنین صفتی را ، درک نمیکرد . حتی ، همواره به جمعآورندگان مال دنیا ، با تعجب و تاثر مینگریست .
اینشتین ، عاشق خدمت به همنوع بود . و از این خدمتگذاری خود به دیگران ، لذت میبرد . او اوج این خدمت را درکشف حقایق ، و معرفی آن ، به انسانهای دیگر میدانست . و در تراز نخست : این کامیابی را ، در امر پژوهش میدید .
اینشتین ، شخصی بود خداپرست . و معتقد به مبادی دینی . که خداشناسی او ، به قدری عمیق بود ، که برکارهای علمیاو ، تاثیر بسیاری گذاشت . عمق این تاثیر ، در مباحثه او ، با پیروان نظریه گسسـتگی ماده و فضا ، که مستلزم قبول نظریه آماری و اتفاقی واقعیات بود ، هویدا میباشد .
به عنوان مثال ، این اواخر ، عدهیی از دانشمندان ، معتقد شدهاند : که بدون قبول نظریه علت و معلول ، نخواهند توانست ، پیشرفت لازم را ، در علم فیزیک ، به وجود بیاورند .
اینشتین ، طرفدار نظریه پیوستگی و نظریه علت و معلول بود . و دلیل اصلی او ، برای این ثبات عقیده ، در برابر دیگران ، یعنی آماری و اتفاقی بودن واقعیات را ، به دور از مشیت خداوند میدانست . زیرا معتقد بود : که خداوند ، هر اتفاقی را ، معلول علتی ، قرار داده است . و کاملاً به نظر میرسد ، در تفحصات علمی ، مشیت خداوند را ، راهنمای همیشگی خود میدانسته است .
به عقیده بنده ، که یک سالی با او و همکارانش در دانشگاه پرینستون امریکا معاشرت داشتم ، پروفسور اینشتین شخصی بود دارای نهایت فروتنی و تواضع که صحبت با او بسیار آسان ، ساده و بیتکلف بود .
او ، به بیانات طرف مورد بحث خود ، همواره با دقت و کمال حوصله ، گوش میداد . همیشه همچون یک پدر دلسوز و معلم مسئول ، در رفع اشکالات مراجعه کننده خود ، با جدیت میکوشید .
اینشتین میل نداشت ، که هیچ فرقی میان او و دیگران باشد . از تجمل و اصولا از ظواهر گریزان بود ، زندگانی او ، بسیار ساده بود .
به همین دلیل ، از هر بزرگداشت و تجلیلی که برای او برگزار میشد ، ناراحت بود . اما ، از آنجا که باور داشت ، زندگیش و آنچه بر او میگذرد ، یکی از مقدرات خداوند است ، که به همین واسطه تجلیل و توجهات نسبت به خودش را ، از مقدرات الهی ، میدانست .
او ، با خواهر خود ، در یک خانه کوچک ، در پرینستون زندگی میکرد . هنگام ظهر ، غالبا ناهارها را ، درسالن سلف سرویس انستـیتوی پرینستون ، با دستیاران و دانشجویان صرف میکرد .
دانشمندیکه ، زمانه ، کمتر مانند او را به خود دیده است . نه تنها دانشمندی بزرگ و نابغهیی علمی ، بلکه نابغهیی در اخلاق انسانی و بشری . او از هر حیث ، نمونه کامل انسانیت بود . انسانی برجسته و سرمشق اخلاق . نمایهیی کامل از حس نوعدوستی و وظیفهشناسی . الگویی کامل ، برای نسلهای آینده بشر .
در پایان جملهیی از کشفیات او :
کشفیات علمی اینشتین ، به دو فصل بزرگ تقسیم میشود ، دو قسمتی که به نظر میآید اهمیت و ارزشی یکسان دارند . نخست : کشفیات او ، در نظریه نسبـیّت . نظریهیی که بسیاری ، آن را ، به نام نظریه اینشتین میشناسند . بخش دیگر : کشفیات او ، در نظریه اتمی ، یا نظریه کوانتا quanta . این نکته را نیز ، یادآور میشوم : که فرضیههای او ، راجع به دانههای نور و آمارکوانتا ، پیشرفتهای بزرگی ، در علم فیزیک اتمی ، به وجود آورد .
در پایان ، و برای پرهیز از اطاله کلام ، همگی با هم ، آمرزش الهی را برای چنین انسان بزرگی خواستار شویم .
با ویرایش بنیاد پروفسور حسابی.
|
|
|
|
|