خــــانه |  راهـنمای تـــارنما |  جستجو    
 
     
 
 

     تــــــــازه هـــــــا  
 
   رساله راه بهبودی
   کتاب پروفسور حسابی و دانش اتمی ایران
   بیست و هشتمین یادمان پروفسور حسابی
   ... مکاتبات پروفسور حسابی و آندره ژید
   فاطمه گله ...
   جناب مهندس غلامرضا سحاب - دوستان
   گزارش رونمایی از دیوان حافظ حسابی
   تور گردشگری منزل، موزه، کتابخانه ...
   بروشور موزه پروفسور حسابی
   خبرنامه روز جهانی موزه (بهار 97)
   تعیین ساعت ایران
   همایش یونسکو در بنیاد پروفسور حسابی
   فیلم های مصاحبه با پروفسور حسابی
   سخنرانی در سوگ درگذشت اینشتین
   بخشی از عضويت های استاد‎‎‎‌
   دیدگاهی بر تئوری پروفسور حسابی
   بزرگداشت سی صدمین سالگرد تولد نیوتن
   خرید زمین در کره مریخ
   تئوری استاد
   تزهای تقدیمی اساتید بزرگ به استاد ...
 
     پیــــــوندهــــــــــا 
 
   

   

   
   
   
   
 
 
 
 
 
 
 
     
     
         
 


  نام های ایرانی

 
 
 

سخنی کوتاه درباره نام های ایرانی‌‌‌‌

 
پس از رنسانس ، ملل غربی ، رفته رفته به پیشرفت‌‌‌‌های صنعتی دست یافتند و هم‌‌‌‌زمان با آن ، برای انتقال علوم نوین ، زبان‌‌‌‌های اروپایی دارای اهمیت فراوانی شدند .
در اوایل سده بیستم ، ملل مشرق کوشیدند تا عقب‌‌‌‌ماندگی خود را جبران کنند . بعضی از آن‌‌‌‌ها زبانی بیگانه را برای بیان مطالب علمی‌‌‌‌شان مناسب دیدند ، مانند هندوستان ؛ ولی کشورهایی مانند ایران کهن ، با تکیه بر میراث غنی فرهنگی و زبان پویای خود ، این راه را نپذیرفتند .
جبران کمبود واژه‌‌‌‌های علمی باید از روی اصولی معین انجام گیرد (این اصل ، به منزله یک قابلیت باید در آن زبان وجود داشته باشد ) . البته در برخی از زبان‌‌‌‌ها ، به علت ساختار مخصوصشان ، این کار شدنی نیست .
زبان فارسی از زبان‌‌‌‌های هند و اروپایی است و برای برگزیدن یک واژه علمی درآن ، فقط باید واژه‌‌‌‌یی را که در یکی از شاخه‌‌‌‌های زبان‌‌‌‌های هند و اروپایی وجود دارد ، با شاخه فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم .
اگر دست روی دست بگذاریم ، سیل کلمه‌‌‌‌های بیگانه (که بعضی به استفاده از آن‌‌‌‌ها افتخار می‌‌‌‌کنند) خدای‌‌‌‌ناکرده ، روزی در زادگاه فردوسی ، سعدی ، حافظ ، نظامی و مولوی ، زبان فارسی را کنار می‌‌‌‌گذارد و به ناچار ، همگی به زبانی بیگانه سخن خواهیم گفت .
دانشمند آلمانی ، هاینتس وندت (Heinz Wendt) ، در کتابش Sprachen (زبان‌‌‌‌ها) که ساختمان برخی زبان‌‌‌‌های جهان را بررسی کرده است ، درباره زبان فارسی می‌‌‌‌گوید :
« زبان فارسی به واسطۀ متقارن و موزون بودن سیستم آوایی و حذف قواعد اضافی، مزایای ساختمان ساده و کارآمدی دارد که بی‌‌‌‌قاعدگی‌‌‌‌ها و پیچیدگی‌‌‌‌های زبان‌‌‌‌های دیگر را که از دوران قدیم باقی مانده ، به سود کاربرد علمی خود کنار گذاشته و لذا ، می‌‌‌‌تواند به عنوان یک زبان بین‌‌‌‌المللی به کار رود .»
امید است زبان فارسی را که هزاران سال ادب و تمدن بر افتخار برای ما به میراث گذاشته است ، حفاظت کنیم و دست‌‌‌‌کم بکوشیم نام‌‌‌‌های ایرانی فرزندان ایران زمین را زنده نگاه داریم .
کتاب نام‌‌‌‌های ایرانی با پژوهش استاد گرانمایه ، پروفسور سید محمود حسابی ، از اولین گنجینه‌‌‌‌های نام‌‌‌‌های اصیل ایرانی است که برای نخستین بار در چاپخانه علمی (تهران 1319) منتشر شد .
استاد خود از بنیان‌‌‌‌گذاران و اعضای اصلی فرهنگستان ایران (فرهنگستان اول) بود و می‌‌‌‌توان گفت که انتشار این کتاب ، نه تنها در آن روزگار ، بلکه امروز نیز به دلیل محتوای پیراسته و منحصر به فرد خود ، نزد جامعه فرهنگی کشور از ارزش و اهمیت بسیار بالایی برخوردار است .
به نظر می‌‌‌‌رسد تا پیش از 1319 ، کتابی در مورد نام‌‌‌‌های ایرانی ، منتشر نشده باشد و اگر پیش از تاریخ یادشده نیز کتابی به زبان فارسی درباره نام و نام‌‌‌‌گذاری چاپ شده باشد ، بی‌‌‌‌تردید نام‌‌‌‌های آن از نام‌‌‌‌های خالص ایرانی نبوده است .
در مقدمه بسیار ساده و کوتاه چاپ اول نام‌‌‌‌های ایرانی ، به قلم استاد ، روشن می‌‌‌‌شود که برای تهیه این پژوهش ، مؤلف از سه ماخذ خارجی معتبر بهره برده است و بی‌‌‌‌گمان ، اگر منابع دیگری در این زمینه وجود می‌‌‌‌داشت ، از آن نام می‌‌‌‌برد . این مراجع عبارت بودند از : فرهنگ وُلْفْ ، کتاب نام‌‌‌‌های ایرانی یوستی و کتاب فرهنگ واژه‌‌‌‌های ایرانی بارتولومه .
همان‌‌‌‌گونه که اهل ادب و فرهنگ می‌‌‌‌دانند ، عموم به این کتاب‌‌‌‌ها رجوع نمی‌‌‌‌کنند و تنها ادبای پژوهشگر و محقق ، از این سه کتاب بهره می‌‌‌‌برند .
در فرهنگ وُلْفْ (Wolf Glossar Zu  Firdosis Schahname) همه نام‌‌‌‌ها از شاهنامه فردوسی استخراج شده و کتاب نام‌‌‌‌های اصیل ایرانی یوستی (Justi-Iranishches) مشحون از نام‌‌‌‌های اصیل ایرانی است که به نوشته استاد ، از سرچشمه‌‌‌‌های تاریخی و ادبی بسیاری گردآوری شده است .
همچنین ، کتاب فرهنگ واژه‌‌‌‌های ایرانی باستانی (Bortholomae – Altiranisches Wortebuch) از معتبرترین واژه‌‌‌‌نامه‌‌‌‌های پارسی است که مرجعی کم نظیر به شمار می‌‌‌‌رود .
از فهرست 1254 نام پسر و 643 نام دختر که در تألیف پروفسور حسابی آمده ، چنین برمی‌‌‌‌آید که وی افزون بر استفاده از مراجع دست اول یادشده ، در پژوهشی عمیق ، دیگر کتاب‌‌‌‌ها و مراجع پراکنده پارسی زبان را ، به دقت مطالعه کرده است و با اشرافی که به زبان و ادب پارسی داشته ، اصیل‌‌‌‌ترین نام‌‌‌‌های پارسی را برگزیده و در این مجموعه آورده است .
نخستین نکته مهم در این اثر فرهنگی ، چنان‌‌‌‌که خوانندگان اهل فن بر آن واقف خواهند شد ، این است که همه نام‌‌‌‌های ایرانی این کتاب ، به طور مطلق و خالص ، از ادبیات و فرهنگ کهن کشورمان سرچشمه گرفته‌‌‌‌اند و در میان آن‌‌‌‌ها هیچ نامی را نمی‌‌‌‌توان یافت که حتی هم‌‌‌‌ریشه یا احیانا برگرفته از واژه‌‌‌‌یی از زبانی بیگانه باشد .
دوم آن‌‌‌‌که ، نام‌‌‌‌های ایرانی تألیف استاد ، نخستین نام‌‌‌‌نامه فارسی است که براساس پژوهش علمی و دقیقی تدوین شده و پیش از آن ، نظیرش را نمی‌‌‌‌توان یافت .
دیگر آن‌‌‌‌که ، از بعد از 1319 ، بیش‌‌‌‌تر کتاب‌‌‌‌ها و واژه‌‌‌‌نامه‌‌‌‌هایی که با عنوان نام‌‌‌‌های ایرانی چاپ و منتشر شده‌‌‌‌اند ، از این کتاب بهره گرفته‌‌‌‌اند .
همچنین ، در نام‌‌‌‌نامه‌‌‌‌های متأخر ، نام‌‌‌‌ها و واژه‌‌‌‌هایی به چشم می‌‌‌‌خورند که آشکارا ریشه در زبان اصیل پارسی ندارند .
با توجه به این‌‌‌‌که استاد پروفسور حسابی ، افزون بر تسلط به ادبیات فارسی ، به چهار زبان عربی ، انگلیسی ، فرانسه و آلمانی اشراف کامل داشت ، می‌‌‌‌توان به این نکته پی برد که از چه رو تألیف حاضر تا این اندازه پیراسته ، دقیق و محققانه است .
ویژگی دیگر این کتاب ، ارایه معانی بسیاری از نام‌‌‌‌های بسیار کهن ایرانی ، در برابر هر نام و رسم‌‌‌‌الخط نام‌‌‌‌هاست که کم و بیش همه آن‌‌‌‌ها به دقت اعراب‌‌‌‌گذاری شده‌‌‌‌اند تا خواندن اسامی به سهولت و درستی برای خواننده میسر شود .
در چاپ حاضر ، کتاب نام‌‌‌‌های ایرانی بدون کم و کاست تقدیم به فرهنگ‌‌‌‌دوستان و پژوهشگران می‌‌‌‌شود . از آن‌‌‌‌جا که این کتاب نایاب بود و انتشار آن برای استفاده همگان ضروری به نظر می‌‌‌‌رسید ، سازمان چاپ و انتشارات بر آن شد تا این کتاب را تجدید چاپ کند و در دسترس عموم قرار دهد .

 

سازمان چاپ و انتشارات
وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی


 ------------------------------------------   نام های پسر ‌‌‌‌  ------------------------------------------

 

آبان داد : دادۀ ایزد آبان

آبان گشتاسپ

آبتین اَئویا

آبتیان اَتْفِیَنْ

ابراز : بُلند

ابَرسام

اَبْرَگان

اَبَرْوَند

اَبْزان

آبیاد   ابی + یا  تا

Artaxerses Mnemon

اَپَرْوَ ند : نیرومند و بزرگ‌‌‌‌منش

اَپَرْویز : ُ اَپری + وایچا : پیروزمند

اُخشان : دارای گاوهای نر .

          (انگلیسی Ox ، آلمانی Ochs )

آخشیان

آتون بُژ. _  آتون : آذر

بُژ : رَستن ، رهایی یافته به توسط آذر

اَرْ تای : نیرومند

اَرْ تَداد

اِرتَشْکَرْ

اَرتَشیز

اَرتَشین

اَرْ تَمَن : دارای منش راست و پاک .

        اَرته : راستی و پاکی

       ماینیو : منش .

اَرتین

اَرجاسپ : دارای اسب‌‌‌‌های پرارزش

ارجمند : پرارزش

ارجوان

اَرْجَوَ ند : پرارزش

اُرُد

اَردابُد : در حفاظت فروهر راستی . –   اَردا : راستی .

اَرْ تَدَشت ارته + اَ َدْشتُسْ  : تعلیم پاکی را فراگرفته .

اَردافر : فَرّ راستی .

اَردام ارته + ماینیو : منش راستی و پاکی

اَرْدومنش

اَردَوَرْدْ ارته + وردیا : افزاینده راستی . – ارته : راستی  وَرِدْ : بالیدن ، افزودن

اَرْدَوید

اَرْدَویراف

اُرْدیبِهشت

اُرْدین اُروذَینت

اِرْزاسپ : دارنده اسب‌‌‌‌های راست‌‌‌‌رو

اُرْزاو اُرُذَو اُرُذَ رَوُذ : رویندگی ، بالیدگی

اِرْزاوند : کوشنده         اِرِزا : راست و درست

اَرْزَخا

اَرْزَشام . –  شام خشاْنمِنِ : خوش‌‌‌‌آمد

اَرْزَوان ارژوان

اَرْژَنگ

اَرْژوان اَ رِژوُنَ : به دست‌‌‌‌آورنده ارزش . – وَن : به دست آوردن و پیروز گشتن ( انگلیسی To  win ، آلمانیGewinnen)

اَرْسام

 

اُرْوَخش : آورنده آتش .

اُرْوَرْ انگیز : افزاینده درخت‌‌‌‌ها .

            ُاروَر : درخت (لاتینی Arbor ، فرانسه Arbre)

اَرْوُشت اَ + رَوَ + اشترا : دارای اشترهای آهسته

اَرْوَ نْد : فرمان‌‌‌‌روا و نیرومند و پرشکوه

اَرْوَ نداسپ :  ایزد آفتاب

اروندبُد : در حفاظت اروند آسپ

اروند پاد

اروندست

اروند سار

اَرْویان –   َ ابیان

آریابازو

آریا بُرزین

آریاداد

آریاراد

آریاز

آریافَر

 

اِسپنداد

اسپندارمَد سپنتا ارمایتی : منش مقدّس

اَستوان : خستو شونده

اَستین

اَسرود : با شهرت (سرودن)

اسفندیار

اَسکُدار

اُسنا

اَسوار

اِسْوَ نَد : فرمان‌‌‌‌روا

       اَئِس : فرمان‌‌‌‌روایی کردن

َاشاداد . –  ا َ َشه : فروهر راستی و درستی

اَشاروز : دارای روشنایی راستی

اَشاسَر : َ اَشه + َسیری + َ ا ْنگْ : وابسته به اَشَه فروهر راستی .

       سَیری سَرّ : وابستن (لاتینی Sero ، فرانسه Série ،   

       یونانی Ser : بستن)

اَشاسود َ اَشْه + َسوَ نْهْ : به واسطه اَشَه سود دارد

اَشاوَر

اَغْریر

اَفراز : بلند

اَفراسیاب فران َ رسیان : بسیار ترساننده

اَفراشته

اَفرودشاه

اَفشاد

اَکیاد : بی‌‌‌‌گناه

آگاه

اَ لْوا

الْوَ ند

آماد

آماده

اَماوَ ند : نیرومند

اَمَسْپاد : دارای سپاه نیرومند

اَمُوتَک : پایدار

        مویا : حرکت

اَمویا : پایدار

اَنْدَرْزْگر

اِیرَم : اختراع‌‌‌‌کننده اسلحه (فرانسه arme)

ایزدبَخش

ایزد راد

ایزد گشسپ

ایزدیار

ایلا

اَیوبار

اَیُوست ایو + اَستی : دارای استخوان‌‌‌‌هائی به سختی فلز .

             اَیو : فِلزْ

آئین بُد

آئین گشسپ

 

ب

بابَک

باد آسپ

بادافراه

بادان

باربُد

برآسپ : دارای اسب‌‌‌‌های برگزیده

بَرته

بُرجاسپ

بُردار

بَردیا

بُرز : بلند

بُرزابُد : دارای وُجدان بلند

        بُد : وجدان

بُرز اَرْش بِرِزی + اَرْشْتَیْ

              دارای نیزه بلند

بُرزآسپ

بُرز آفر : دارای فر و شکوه بلند

بُرزافر : پاداش بزرگ

بَرزان َورِ ز آنَ : حفاظت

بُرزانو : با زانوهای بلند

بُرْزِشنو ِبرزِ ی + شنو .

            شنو : خشنودی

بُرْزْ مَن : منش بلند

بَغبُژ بَغبُخش

بَغچهر

بَغدوست

بغراد : دوست خدا

بَغفَر

بَغکَرد

بَلاش

بَلاشان

بَنداد وَ ندا : دارایی

بُندار

بَندْوا

بُندوان

بِندویه

بوتین

بودخوش

بُژِسْرُوْ پوِ ژی + سْرَ وَهْ  : کسی که رهایی دهنده او را می‌‌‌‌خواند .

بویَکان َبوُ یَه : خوشبخت و مورد توجه

بَهرام ِوِ رذْرَ + غْنا : پیروزمند

         ِ وِ رذَ : دفاع .         غْنا َ گن : زدن

بِهروز

بهروُن : نام اسکندر

بِهریز :  دارای فراوانی خوب

بِهزاد

بِهُسْت : دارای استخوان‌‌‌‌های خوب

بِهسود

بِهسودان

بِهشاپور

بِهِشت‌‌‌‌زاد

ِبهْفَرْ

َبهْفَرَوَهَرْ

ِبهْکِران

ِ بهکَرد

ِبهگوی

ِبهمَرد

ِبهمِهْر

بیژن

بیشکینِ

بیشویه

بیوان ویوانَ

بیوَر : ده هزار

بیورآما : دارای ده هزار هنر

بیوَرْد

بیوَن وی وَنهه : دور تابنده

          وی : دور

بـیَوند وی وَه وَنت .  پدر جمشید

بیوَ ندان

 

پ

 

پادخسرو

پادرا َپیتیِ + درآدَ

پادَرْشْوَ ند َپیتی + َارْ َشو َنت : درست

پادسرا : دارای شهرت (سراییدن) .

پُرآژیر : فعال

پرتام َپر َثمَ : بهترین

پَرتا

پَرتاماسْـبُدْ : بهترین از میان بزرگان

پَرتُوْی

پَردَخت

پَردَخش پورو + دَخْشْـتَی  :  ُپرنشان

پَرْسِدَن

پُرشاسپ : دارای اسب‌‌‌‌های بسیار

پَرَشْتْ پُورو + اُشتَی : پُرآرزو

پَرْشَد

پَرْشَنْد : نبرد کننده

پَرشنداد . - َپرشن : نبرد

پَرشاوَ نَد. - پَرْشا : ُسنبله

پَرشین

پَرشینَز

پُرفَر

پُرمایه

پورَک

پوریا پَو ُرْو َ : پیشی ، آغازی (لاتینی Prior)

پوریار

پولاد

پولادوند

پَهْرْ

پَهره‌‌‌‌داران : محافظت‌‌‌‌کننده . (پَهره : محافظت ) .

پَهْلـبُد

پَهْلَوْ : جوانمرد ، یل

پَهلوم : بهترین

پَهله

پیتَرَسْپ : پدر زر ُتشت

پیدافر

پیراشتور پیرْی + شتور َ

پیران

پیر زَر

پیرگشناسپ

پیروز

تُشنامَن : دارای منش خوشنودی

تَکْش

تَکْشه

تَگ : پهلوان

تَلیمان

تَمات

تَمان

تَـنْـتاک

تَـنْجاسپ

تُـنْدَر

تَـنْسَرْ

تَـنْوَخْشْ

تَوانه

تور

تورَج

توریاسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های تورانی

توس

تَهْماسپ

ج

جاماسپ

جانفروز

جانوساز

جانوسپار

جاوید

جَرده جرو + دَ نْهَوْ : نگهبان سرزمین

جَم

جَمشید

جَنْدَل

جوانشیر

جوانمرد

جُوُمَست

جویا

جهانبَخت

جهانگیر

جَهْنْ

جَی افرآم : نام پیغمبری است

خدابنده

خداداد

خدایار

خُرَّد

خُرَّم

خَرَزْدان

خُرُوزان

خُرُوش

خُرِّه

خُستو

خُسرو هو + ْ سرَ َو : دارای شهرت خوب

                 سْرَوَ : شهرت (سرائیدن)

خَشایارشا خشَیَ + َارْشَن : مرد فرمان‌‌‌‌روا

                   اَرْشَن : مَرْد .

خَـنْوَ نْدْ : خورو َ ر ، روشن ، باشکوه

خوارَزم

خوانگر

خورداد

دادبین

دادخوش

دادراد

دادَرْش : دلیر ، بی‌‌‌‌باک .

         دَرْش : جرئت کردن (انگلیسی To dare)

دادفَر

دادْ فَرُّخ

دادفروز

دادفیروز

دادمهر

دادویه

دادیزد

دارا

دارابه

دارَست

دارشاد

دارَشْت دا ِرشتَ : محافظت‌‌‌‌کننده

دارمویه

دَشمه

دلیر

دوُرُسْرُوْ دور َ ی +  َسرَوَْ نهْ : کسی که شهرت او به جاهای دور رفته است .

دوستار

دوستان

دوستویه

دُوْیِتَمْ

دَهُسْرُوْ دهو + سروتا : دارای شهرت در کشور

                دهو : ده ، شهر ، کشور .

دهْـفَراد دنهو + فَرآَدْ نهْ : باعث پیشرفت کشور .

                دَ نهو : ده ، شهر ، کشور .

دیژویه

دیس : غیراهلی

دینْوَرز

دینْوَژ : باعث پیشرفت دین .

ر

 

رَزم‌‌‌‌یاز : جنگجو

رُستاک : روئیده ، بالیده

رُسْتَم  ُرو ْ تس + تَهْمْ : دارای رویش و بالیدگی نیرومندانه

               َر ُ وَذ : روئیدن ، بالیدن .

               تَهْمْ : نیرومند .

رَستین

رَسنیان

رَشام

رَشْنْ : ایزد درستی

رَشنواد : گوینده سخن‌‌‌‌های درست

           واد : گفتن ، واژیدن

رَشنینِ

رودیاب : یابنده اولاد

روزبه

روزبهان

روزمهر

رُوْیِتَم

رِیْو

زاو ُ ازاوا : تند و چالاک (زود)

زاوَر : کاری و کردمند

زبرک

زَراسپ

زَرافرودشاه

زَران

زَراوند

زَرکِشی

زَرمهر

زَرمیوند

زَرَ ند : بزرگتر ، سالمند

زَرْوان : زمان

زَرْوان داد

زَروَ نْد

زَرویه

زَره

زَریر زَیْری + وَیْری : دارای زین زرّین

زند

س

ساد

سار

سارو

سارویه

ساسان

سالار

سام : محافظت‌‌‌‌کننده

سامان

سان‌‌‌‌بار -  سان : زین و برگ جنگ

                   سانباره

ساوَرمند : دارای شمشیر

           ساوَر : شمشیر (فرانسه : Sabre ،

              انگلیسی : Sword

ساوه

سپنـْتا : فرخنده و مقدّس

سپنـْتا خِرَد : دارای خرد فرخنده

سِپنْجْرُوش سپـیـنجا +  ُاُرشکا

سُخَنوَر

سَربراز

سُرخان

سَرخوش

سُرخه

سَرسا

سَرکش

سَروان

سَرُوسپاد  سروتو + سپاد

سُروش : فروهر گفتار مقدّس

سُروشان

سُروشبُد

سُروشویه

سُروشیار

سُروم سرَ ُو َمن : شنوایی

سُرهان

سِزاوار

سَلْم سَیْرِیمَ

سیاوَسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های سیاه.

سیاوَش

سیـبویه

سیـسْپاد

سیماه

سینار

ش

شاپور

شاپویه

شادفَرّ

شادکام

شادمان

شادویه

شار

شاوَران

شاوَش‌‌‌‌فَر

شاه‌‌‌‌آذر

شاه بُرزین

شَهداد

شَهراب : روشناییِ کشور

شَهرام : فرمان‌‌‌‌بُردار شاه

شَهْر خواست

شَهْرَست : دوستِ شهر

        َاستِ : دوست

شَهرگان

شَهرگیر

شَهْرْمَر

شَهریار

شَهْسَوار

شیداسپ

شیدفَر

شیدوش

شیده

شیرآزاد

شیراسپ

شیران

فرازْدِه دَینهو + فرآدَه : پیشرفت‌‌‌‌دهنده کشور

فَرازْمان

فراسْرُوْ

فَراکار

فَرامُرْزْ

فرآور شناسنده

           وَر: گُزیدن ، عقیده داشتن ، باور کردن

فَراهین

فَرایَز .- یَز : ستاییدن

فَرائین

فَربازو

فَرْبُدْ : درست

فَرْبَغ : فروغ ایزد

فَرتام : پیشترین ، Prince (لاتینی Primus)

فَرقام‌‌‌‌شاد

فَرتور : باارزش ، قابل

فَرُّخ

فَرْخان

فَردید فرا + دَهید َ یَ : پیشین

فَرزاد

فرزانه

فَرزین : عالم

فَرَشْت : پاداش دهنده

فَرشهر

فَرشید

فَرشیدوَرد ْْ فرَش + همو َِ رتَ.

               ْفرشَ : برازنده ، قابل

              همو َِ رتَ : شجاع

فَرْشین

فَرغار

فَرغان

فَرْغَرْ : آغارنده تن دشمنان در خون

فَرْناسپ

         فرینَیْ : خوش‌‌‌‌بختی ، دارایی

فَرَنداد

فَرْنواز

ق

قباد

ک

کاردان

کارَن

کاره

کاکوئی

کالی : نگهبان ، پاسدار

کاماسپ

کامْـبَخش

کامْـبُد

کامْبوژیا (Cambyse)

کامدین

کامران

کامرُوْ

کامکار

کامنیا وُرو + نِمانْ‌‌‌‌هْ : کسی که نیایش او همه جا رسیده

             ُ ورو : دور

کَلاهور

کلاهون

کنارَ نگ : فرمانده سپاهیان مرز

کَـنْجُو

کُندا ُگَشسپ

کُورُش هور : آفتاب

کوشا

کوشاد : خوش‌‌‌‌حال و خندان

کوشان

کوشمند

کوشیار

کوهزاد

کوهیار

کَهار

کهپود کاسو + پیـتَوْ : کم‌‌‌‌خوراک

              کاسو : که : َکم .

              پود : خوراک (انگلیسیFood)

 

کیوِه

گ

گرامی

َگرجاسپ

ُگرْد

ُگرداب

ُگردان

ُگردزاد

ُگردگیر

ُگردویه

ُگرَزم

َگرسیوَز کِرِسَ + وَزدَه : درای اسپهای ارابه‌‌‌‌کش باریک‌‌‌‌اندام

وَزْ : کشیدن

َگرسیوَن

گرشاسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های باریک‌‌‌‌اندام

              َگرْواراد ْگرَوا + َر َتوْ .

گرویه

َ گیْ َ گیا : جان ، زندگی

َ گیْدآست گَیْوُ + دا + ستای

                  گَیْوُ + دا : جان‌‌‌‌دهنده

گیلشاه

گیو

گیوان گَئِه +  َو َنیْ : دارای آرزوهای زنده

ل

لازگان

لان

لُهراسپ رُوذرا + اسپا : دارای اسپ‌‌‌‌های سرخ .

                 روذرا : سُرخ (انگلیسی Red ، آلمانی Rot)

لیمان : دوست

م

ماخ

ماد

مار و سپند

ماز : نام سرزمینی است (ما َزن + دَران)

مازیار

مرد آوَ ند

مرد آویژ

مردبُد

مردخُرّه

مرد شاه

مردَشت

مردفَر

مردفَرّه

مَردْوآن : آمرزنده ، بخشنده

مَردوینا : دارنده ُموِ ستان . ُ(مل)

مَردویه

مَردین

مَرزبان

مَرْزوان : آمرزنده

مرزویه

مَرِسْپند

مَزدابه مَزدْ رَ + وَ نْهَوْ : دانا و خوب

مَزداد

مهربـَنداد

مهرخواست

مهرداد

مهرکوش

مهرگان

مهر ُگشناسپ

مهرماس : بزرگ به توسط مهر

مهر وَراز : یَلِ میثرا

مهروَرْز

مهروَرْزین

مهروَ ند

مِهریار

مهریَزد

مَهیاز : بسیار کوشنده

میلاو

ن

ناب : پاک (اَناپ : بی‌‌‌‌آب ، خالص)

‌‌‌‌نام‌‌‌‌آورد

نَستیهَن

نَشواد

نَوائی

نوبَخت

نَوذَرْ ُنوْ َتر َ : نَوَ : بسیار جوان

نوَرْدْ نُوارا : دریانورد

نوزاد

نوشیروان  َانوشَ + ُروان : دارای روان جاویدان

نَوَ نْد : تند و چالاک

نَهادان

نَهْرَوان

نیدون

نیراو

نیروفر

نیکروز

نیکْفَرْ

نیکوکار

نیگر : نگهبان

وَخْشداد

وَخْشراد اُﺧْﺸﯿ  َ + اِرِتا :  ُنمو ْ دهنده راستی مقدس

وَخْشیاد :  ُنموْ دهنده راستی

وَدَرژه

وَراز

وَرازاد : بَرآزاد

وَرازه : َارِ زا : رزم

وَردا وَرِتا : یَل ، جنگجو

وَرداد

وَردادفر وَ ِردَت + خْوَرِنانْهْ : افزاینده خوشبختی

وَردافر

وَردان : پهلوان ، یَل

وَردرود

وَرزاپا : حفاظت‌‌‌‌کننده

         وَرِز : ورزیدن

         پا : حفاظت

وَرزان : محافظ

وَرزاوند

وَژدَر : تقدیم

وَستین

وَ لکین

وَ ناره

وَن : پیروزی (انگلیسی To win -  آلمانی Gewinnen)

وَ نداد وَهْمَـئِداتَ : بستایش داده شده

وَ نداد مِهر : دارای مهر

وَ ندار : پیروزمند

وندارمَن وَ نـْدَرِ

                 مَـیْـنِشْ : دارای منش پیروزی

وَ نداسپ : دارای اسب‌‌‌‌های پیروزمند

وَ ندافَر   وندا + خوَرِ نَ : دارای فرّ و شکوه . این لقب وَیو-  ایزد هوا - می‌‌‌‌باشد .

وَ نداوَ ند

وَ ندرود

وَ ندِسپان

وَ ندفَرّ : باشکوه

وَ ندگر : پیروزگر

ویدام : دارنده ، نظم‌‌‌‌دهنده

ویدامنش : دارای منش دوستی

ویدَر   وَیدَرنا

ویدسپان ویندَت + اِسْپن : دارنده راحتی و خوشی

ویدسْرُوْ ویدی + ْسر َو َنْ : جویای شهرت ، نامجو .

ویدِشت وَ ئِدشتَ : بهترین داننده

وَ ئِد َ : دانستن (آلمانی Wissen ، انگلیسی To wit   سوئدی Veta)

ویدخیم : دارای خوی معقول

ویدبَر

ویدفَرداد

ویدَ گو

ویراسپ : دارای اسب‌‌‌‌های جنگی

ویراف ارتای + ویراپ : دارای ادراک قوی

          ویرَ : فهم و ادراک

         ارتای : قوی ، نیرومند

ویرَفشان

ویرویه

ویژارش : دارای نیزه‌‌‌‌های سفید

هُرمُزد

هُرمزیار

هَرواس

هُژیر : باشکوه

هَشتاروَ ند : دارای هشت اسپ دونده

هُماسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های تند مانند هُما

هُمافَرّ

هَماوَ ند َامَو َند : نیرومند

هُمایون هُما + گون : شاهانه ، بزرگوار

هَمداد

هَمدان ُگشسپ

هَمساز

هَمِسْـتَرْ هم + مَـئِـسْـتَر هم + مَـئِدْ : بَرافکن  

هَمْوَرد : هم + وَرِ تَ : دارای دفاع خوب

هَـنْگرْ : خواننده ، خنیاگر (انگلیسی Singer ، آلمانی Sänger)

هَواسپ : دارای اسب‌‌‌‌های برانگیخته

هُوبَخت : خوشبخت

            هو : خوب

هُوزه : دارای کمان‌‌‌‌هایی با زِه‌‌‌‌های خوب

        جیاکا : زه

هُوزین : دارای اسلحه خوب

هُوشان

هُوشائین

هُوشبام : روشنایی صبح

هُوشکیا

هُوشْمَرْ

هُوشَنگ هاُ و + شیانها : سازنده مسکن‌‌‌‌های خوب

               شی : سُکنا داشتن ، باشیدن ، واژه آشیانه از همین

              ریشه شی می‌‌‌‌باشد .

هُوشَهر : فرمان‌‌‌‌روایی خوب

هُـوُشیاد هو + شیاُ وذَ نَ : خوب کردار

           شیاوُذَ نَ شیاو َشوْ : حرکت کردن ، کار کردن

هُوفَر

هوفره

هوفرهاد

 

ی

یازان : بالیده ، بزرگ

یابند

یادگار

یاوَر : یاری‌‌‌‌کننده

یُختاسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های ارابه

            یُخت جُفت

            یُختا : بستن

یُختاوَر : دارای جوشن بسته

یَزدآذری

یزدان‌‌‌‌بُخت

یزدان بُژ

یزدان پَرور

یزدان‌‌‌‌پناه

یزدان‌‌‌‌داد

یزدان دَ شا . -  دشا دَخش : آموزش و تعلیم

یزدان‌‌‌‌شاه

یزدان گزین

اِخشین : قوچی که دارای بال‌‌‌‌های کبودرنگ است .

آذران

آذربُد

آذر بُرزین

آذربُخت : رهایی یافته ، وارسته به واسطه آذر .

           بُخت : رهایی یافتن

آذرتوس

آذرتَهْمْ . –  تهم : نیرومند و دلیر

آذرزَ ند

آذرسام

آذرفَر

آذرگُشَسْپْ

آذرگُشناسپ

آذرمهان

آذرمهر

اَرآسپ

اَرْ بُـپال : دارای کُرّه‌‌‌‌های سفید . –  اَربو : سفید (لاتینیalbus)                           پال : کرّه (فرانسهPoulain ، آلمانی Füllen) .

اَردامَن ارته + ماینیو

اَرْدَوَرْزْ ارته + وَردیا : پاکی ورز

َارداوند : دارنده پاکی

اَرْدَ بُد

اَرْدَخوش

اَرْدَداد

اَرْدُشتا : پاک و مقدس . – اُشتا : مقدس .

اَردَشهر

اَرْدَر –  الدَر : بزرگ‌‌‌‌تر ، مُسن‌‌‌‌تَر (آلمانیAlter ، انگلیسی Older )

اَرْدَسور : پاک و نیرومند . –  سور سورا : پُرزور

اَرْدَشیر ارته + خشاثرا : پادشاه و فرماندار پاک و راست

       ارته : راست و پاک      خشاثرا : شاهی ، فرمانروائی

اَرْدَشیس ارته + خَش یَس

اَردَمان

اَرْدُواد

اَرْدَواز

اَرْدَوان

اَرِش : مردانه

اَرْشاد اَرِش

اَرْشازَ نْدْ اَیرِشتا + زَئینه : دارای آدم‌‌‌‌های سالم و آسیب‌‌‌‌ندیده

اَرشاسپ : دارای اسب‌‌‌‌های نر . – اَرشیا : نر ، مرد .

اَرشاک

اَرشام

اَرْشان اَرِش

اَرْشاوند

اَرَشْتاد : فروهر راستی

اَرْشْتازَند اَیْریشته + زَئینه : دارای مردان سالم و آسیب ‌‌‌‌ندیده .

اَرْسیا : مردانه

اَرْشیز

اَرْغُش

اَرکای : پادشاه

اَرْگَمْ

اُرْواد : نیرومند

اُرْواز : مهربان و خوش‌‌‌‌روی

آریاماز

آریامَرد

آریامَن

آریامنش

آریاوا ایریا + َاوَ : یاری‌‌‌‌کننده آریاها

آریاوند

آزار

آزادان

آزادبخت

آزادبه

آزادمَرْد

آزان : رَهنما

آزبُش آذیا + آبوشنه : رهایی از آسیب و آزار

             آذیا : آزار

آزرمگان

آژیر : فعال ، کاری

آساد

اَسادین

اَشاورز

اَشاوَرْزَن

اَشپوریا : نخست در راستی .

           پوریا : نخست (لاتینیPrior)

اَشْتا : دوست (با واژه آشتی مقایسه کنید).

اَشْتَـبُخت .- َ اشته : فرستاده ، فرسته

         بُخت : رها ، رَسته

اَشْخین

اَشَسْـتا : ستاینده با نماز َاشَه

اَشْک

آشکار

اَشکان

اِشْکَـنْدْ

اَغْراد : کسی که ارابه‌‌‌‌اش پیش می‌‌‌‌رود .

اَغره : آغاز ، پیش ، سَرْ (یونانی Arch مثلاً در واژه Archange)

اَغْرَه : این نام اصلی کورش بوده است

اَغْره داد

اَغْریا : نخستین ، بالاترین

اَ نْدَریمان

اَ نْدَمان

اَندیان

اَوارُشت

اُوْرَ ند : فرّ و شکوه

اُوسان : دارنده سرچشمه‌‌‌‌های بسیار

        اوسا : چشمه

اوشانَرْ َاوشا + َنرَ : نماینده خردمندی

                ُاشی : خردمندی

اوشْبام ُاسی + نماْنهْ : ستایندۀ کسی که سپیده‌‌‌‌دم را پدید می‌‌‌‌آورد .

آوَکان

آوَ نْدان

اَیاز : بزرگ و بالیده

اَویفَرْ : بسیار باشکوه

اَهُوستا : ستاینده با نماز َاهو

اَیابار

اَیاوَر اویه َ برَ : نگهدار .

بارچان

بارمان

بازیار

بازیان

بالویه : برادر تنی

بام بئونهه : پرتو (یونانی Faino ، انگلیسی Beam)

بامداد : ساخته شده از پرتو نور

بامشاد

باو

بُخت : َرسته ، رهایی یافته

بُخت شاهپور

بُخْـتْـیَزْدْ

بُخشا

بَراز

برآزاد

برازان

برازمان ِبرِزی + مَنَنْهْ : بلندمنش

برازْوَ ند

بُرزمهر

بَرزو

بُرزویه

بُرزی

بَرزیا : بلند

بُرزین

بَرْم

بَرْمَک

بُرنا پِرِ نَ + آیَوْ : بالغ .

          پِرِ نَ : پُر .

         آیَوْ : مدت ، دیرند (لاتینی Aevum ، فرانسه Âge)

بَرید

بزرگ‌‌‌‌مهر

بِستام

بَستاور  بَسْتَ + وَیْری : با یراق بسته

بَغْبازو .- بَغ : خداوند

بَغ بُخش : خدا او را رهایی داده است

بَغبُد

بویه

بِهارَش وَ نهو + َارشیا : با مردانگی خوب

            َارشیا : مَرد .            َونهو : به ، خوب

بِهاک

بِهامَد

بِهان

بِهاوند

بِهبازو

بِهبُد

بِهبُر

بِهبود

بِهپرس

بِهتَن

بِهجَر : نگاهبان خوبی

بِهداد

بِهدوست

بِهدین

بِهراد

بَهْمَن

بهمن چهر : از نژاد و تخمه بهمن

بهمنیار

ِبهنام

ِبهْنِگاهان

ِبهْنَماز

ِبهنود

ِبهنیا

ِبهوات

ِبهْوَر

ِبهْوَزد ُوه + وَزْ دَه : دارای دوام خوب

به یَزداد وَهیَز + داتَ : دارای بهترین قانون

ِبهیزدان

ِبهیم

بیاَرْشَن : دارای نیروی دو مرد .

         بی : دو

        َارْشَنْ : مرد

بِیآس

پادوَن پَیتْی + َونهه

          َونهه : رخت پوشیدن

پاده

پارْسْ

پارسا

پازیان پا + زَینْهْ : بی‌‌‌‌زیان

پاکداد

پاکزاد

پاکُر

پاکروز

پاکْوَرْ

پاکویه

پایَنده

پَخْت

پراد َپر َ + رآتَ

       رآ : عطا کردن

پرازده َ(فرَزَ دق)

پَرآ ْژاَرْس : دارای نیزه پهن

پَرموده. -  بَرو + مَئوذا : پُر شادی

پَرموز

پَرویز : پیروزمند

پَرهام

پَشان

پَشَنْ : رزم و نبرد

پَشَـنْگْ

پَشوتَن

پَشین

پَکاوَج

پندار راز

پنجویه

پند خوش

پَنَمْ

پور

پورآذر -  نام ابراهیم

پور به

پوردل

پیروزان

پیشداد

پیشکیا

پیشگین

پیلْسَمْ

 

ت

تارَخ

تاز

تَباک

تُخشا

تُخواره

تَراسپ : دارای اسب‌‌‌‌های جوان

تَرسُل

تَرکَش

تَرمیوَ ند : سه پسر

تَرواد َتوْرْوات َ : مخالف روح بَد

تَژاو

تَهْمْتَن : دارای تن نیرومند .

تَهْمِسپاد : دارای سپاه نیرومند .

تَهْمورَث تَخمو + اُروپای

تَهموس

تَهمیر

تیجاسپ : دارای اسب‌‌‌‌های تند و تیز

تیر

تیران : وابسته به ایزد تیر

تیراوند

تیرای

تیربازو

تیربُد

تیرَخش

تیرداد

تیرگر

تیرنام

تیرویه

تیژْ اَرش : دارای نیزه تیز

چ

چارآسپ

چَمرون

چَشپی

چَمراو

چوبینه

چوپینه : مُرغ هُما .

چِهربُرزین

چِهرتَهم

چهرفَر

چهرگشناسپ

چهرویه

چِیِپور

خ

خازَرْوان

خاش

خاوند

خدابخش

خوردادبه

خورزادان

خورزویه

خوزان : پادشاه شوش

خوزین : اهل شوش

خوشان

خوشروز

خوشکیا

خوشنام

خوشیاب

د

داد

داداک

داد بُرز

دادبُرزین

دادبویه

دادبه

دادبهی

داریابه دآ َریَ + وَ نهو + شَیَ : دارنده خوبی . اضافه شَی َ دارندگی را می‌‌‌‌رساند .

داشتیان دآشت َ + یا َنیْ : مشمول التفات خداوند .

                 داشت َ : داشتن

                 یانَ : التفات

دال : عقاب

داماسپ : دارای اسب‌‌‌‌های اهلی

دانوش

داوَر

داوَرْدان : شناسنده داور

دبیش

دَخْوَر : سزاوار بهترین چیزها

دَرْش : دلیر . (انگلیسی To dare)

دَرْشین ْدْرْشینیکا : کسی که دلیرانه نبرد می‌‌‌‌کند .

دَرْشنیک

دَرْوَ ند

دَریان : دَریا  َ نوَرد

دَستان

راد

را بُد : فرمانده ارابه‌‌‌‌های جنگی (آلمانی Rad)

رادمان : رادمنش

رادویه

راسون

راسین

رام

رام بُرزین

رامِشت : بسیار رام و خوشحال

رامی

رامیار : دوست ایزد رام

رامین

راوِشت َا ِئثریا : دانش‌‌‌‌آموز

راوَ ند

رَجان : آرایش . (درزبان‌‌‌‌های شمال اروپا Regin)

رَد

رَدان

رُداسپ : دارای اسب‌‌‌‌های سرخ . رُد : سُرخ (آلمانی Rot ، انگلیسی Red)

رِیْوشاد

روئین

رَهام

رِیوْ شار : ریوشاران

رِیوْ نیز : سرنگون کننده خیانت

           ریو : خیانت

           نیز : پایین ، نگون

ز

زادان

زادان‌‌‌‌فَرّ

زادان فرُّخ

زادتخت

زادشَمْ

زادفرّخ

زادمهر

زادویه

زارویه

زال

زندآزرم : دارای احترام

زَندْ بُد زَنتو + پَـیْـتی : رئیس و سرِقبیله

زنده بُد : دارای روح زنده

زنده رَزم

زَ نگویه

زَواره : پهلوان ، یل

زَواگر : دُعاگو

          زوا : دُعا

زَوان : خواننده نام خدا

زُوش : نیرومند ، خشمگین

زَویم : نیرومند و توانا

زَهان

زُهیر

زینابی : فرمانده و سرِ اسلحه‌‌‌‌داران .

زیناو

زیناوَر

زیناوَ ند : فرمانده اسلحه‌‌‌‌داران

زینبُد

سِپند سپنتا : فرخُنده

سِپنداد

سِپندارمَد سپنتا + آرمایتی : فروهر خردمندی

سِپنسار

سِپهر

سِپهْرَد سکآَ رَ یتْ + َرَذ : چرخاننده ارابه جنگی . –     

سکارِنَ : گِرد (یونانی Sphaira) . َرَذ : چرخ ، ارابه (آلمانی Rad)

سِپهْرْداد سْپِثْرَ + داتَ

سِپهْرَمْ : رماننده سپاه‌‌‌‌ها

سِپـیـتام

سِپـیـتویه

سِپیدمَن : دارای منش پاک

سِپیدور سپیتی + ُاوْرَ : دارای برّه‌‌‌‌های سپید

سِپـیـناسپ : دارای اسپ های سفید

سِپـینود سپَنا + وَیْـتی : مقدّس

سِتیـپای : نیرومند و پایدار (آلمانی Steif).

سِتیوَ ند : دارای خدمتکاران

سُخرا

سَمکَنان

سناویز

سُنباد

سَنباز

سَنَـتروک

سَنْجان

سود

سور

سورَن : پهلوان .

     سورا : نیرومند (زور)

سور یَزْدْ : در حفاظت نیروی خداوند

سوفَرای

سُهراب سُخرا : دارای درخشندگی سُرخ

سُهرویه

سَهْمْ

سیامَک

سیاوَرشان : َمرد دارای موهای سیاه

             وَرش : مَرد

شاهپور

شاهرُخ

شاهرُوی

شاهرویه

شاهَنده

شاه‌‌‌‌وَر

شاهویه

شاهین

شایان

شِتابان

شَرْزه : نیرومند و سهمناک

شَکْنان

شَکیب

شَـنْـبُدْ

شَـنْجاسپ هائچَتْ + َاسپا .

              هائچَت : پشنجیدن : پاشیدن

شَهبال

شَهباز

شیرای

شیردل

شیرزاد

شیرزیل

شیر ُگشناسپ

شیر مَزان : دارای تیره پشت شیر مانند

شیروان

شیرویه

شیسـبان

شیغاد

شیواسپ

ف

فَراد ْفرادَ : پیشرفت‌‌‌‌دهنده .

فَرادَخْش فرا + دَخشتی : دارای هنرمندی بسیار .

فَراراد

فَراراز

فَرارُس ْفرَو ُ + رَ ئوسَ : روئیدگی و بالیدگی تُند

فَرازان فرا + چیَ : پیش‌‌‌‌رونده

فَرُّخان

فَرُّخ ‌‌‌‌بُخت

فَرُّخ‌‌‌‌ بُد

فَرُّخ‌‌‌‌ بود

فَرُّخ‌‌‌‌ داد

فَرُّخ‌‌‌‌راد

فَرُّخ‌‌‌‌زاد

فَرُّخ‌‌‌‌ لاد

فَرداد

فُرُوزین

فَریزان فرا + یزانتا : قابل ستایش

فریسروش

فَریناسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های فراوان

فردادبه فراداد + وَ نهو : پیشرفت‌‌‌‌دهنده خوبی

فَردادفَر

فَردادنَر : پیشرفت‌‌‌‌دهنده مردان

فَردَخش : دارای نشان

فَردَست

فَرْوَخْش : همواره بالان و رویان

            وَخْش : بالیدن (آلمانی Wachsen)

فرود

فَرْوَرْ

فروزفَر فراتا + فَر : روشنایی آتشین

فَروَ نداد : دهش نیک بختی

فروهِل

فرهاد

فرهنگی

فریبُرز . -  فری : دوست (انگلیسی Friend ، آلمانی Freund)

    َبرِزْ : بلند .

فریدون ثرائِـتونا

فرینام . -  فری : دوست (انگلیسی Friend )

فَهران

فیروز

فیروزان

 

کامْوَر

کامْوَرزاد

کاموس

کامیاب

کامیار

کاوُس کاوی + ُا َسن.

           کاوی : کِیْ.

           ُا َسن : بااراده ، توانا

کاوه کاوی : شاهزاده

کَبَرْدْ

کَتماره

کَـتَوْ

کَرُخشان

کَرْسْنا

کِرِسیان ِکرِسآ َنی

کَرْوان

کَشمان

کلان

کَهرام : قهرمان

کَهْرْکان

کیا

کیارَزم : کاوا + رَسْمَن : دارای سپاهی از شاهزادگان

کیارَش . -  َ اِ رش : مَرْد

کی‌‌‌‌ارمین

کیانوس

کی‌‌‌‌پیشین

کَـیْـتَران

کَیـْدان

کَـیْدَر

کَیدُور دورَیْ + کائِتَ

             کائت : آرزو .

            دورَیْ : دُوُر .

کَیْ راد : گوینده اصیل

کَیْ‌‌‌‌شِکن

کیشکین

کَیومرث َ گیا + َمرِ َتن .

ُگستَهْمْ وِی + سْـتَخْمْ : دارای تسلط بر جاهای دور

          وی : دور .

ُگشْناسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های جنگی

          َوشتا : جنگیدن

ُگشَسْپْ

ُگشَنْ وَرِ شنا : مردانه ، نَر

ُگشناسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های نر

ُگشناسْفَرْ

ُگشنویه

ُگشَنْ‌‌‌‌یام

گِشواد : گوینده سخن‌‌‌‌های زیبا

َگفْرنگ : گاو َرنگ

ُگلباد

َ گوْ

َ گوان : گَوَیَن : دارای گاوهای بسیار

گوتَم

گودَرز

گوماتا

ماسْـتَر : بزرگتر

        ماس : بزرگ ، مَهْ . (لاتینی Mag ، Magister)

ماکان

ماکَرْد

مانبان : حفظ‌‌‌‌کننده خانه

مانی

مانیان

مانیدار

ماهبُد

ماه‌‌‌‌بُرزین

م‌‌‌‌ه خُسرو

ماهِسپند  َمنثرا + سپنتا : سُخنِ خجسته

ماه‌‌‌‌ وَ نداد : از ایزد ماه به دست آمده

ماهویه

مَرداس

مَردان

مردان‌‌‌‌به

مردان‌‌‌‌شاه

مَزرواک مَذْ رَ + واک َ : گوینده سخن مقدَّس

مَذْرَ کلام . واک َ : گفتن ، واژیدن (لاتینی Vox)

مَزَ نْدْ : بالنده و بزرگ‌‌‌‌شونده

مَزیاک مَذ – یاکَ : متوسط ، به اندازه

مِمْلان

مَنوچهر : از تخمه مَنوش

          چِهر چِثرا : تخمه ، نژاد

مَنوش یکی از پهلوانان داستان

مَنوشان

مَنوش‌‌‌‌فَر

مَهداد

مِهراب : دارای فروغ خورشید

مهراس

مِهراسْپنْد : مَنثرا + سپنتا : سخن خجسته

مِهران

مهران ستاد

مهربان ‌‌‌‌مثر + آپان

مهر بُرزین

نامخواست

نامرون

نامَک

نامون

نامی

نَخْوارگان

نَخْوَرْد نَخ: َوِ رت: دارای سپاه .

نَدْ فایده ، رویندگی .

نَردا گُشَسْپ

نَرْسِگان

نَرسویه

نَرسی نَیریو + سَنپا : گوینده سخن‌‌‌‌های مردانه

نَرْوِه

نریمان

نریمَن

نَزان

نَستور

نَستوه

نیلان

نیوْ : پهلوان ، دلیر

نیوان

نیوْزَر

نیوْمان : نیوْ َمنش

و

واج : ُدعا به صدای آهسته

واد بُژ : رهایی‌‌‌‌یافته به توسط ایزدِ باد

وارداد . وآرَ : آرزو

وارَسته

واسْپور : Prince

والان

وامَن

وایِسپار : رهایی‌‌‌‌دهنده از تعقیب

          وآ : تعقیب کردن ، شکار کردن

وَ تْبَرْ َاُ وتا + َبر : دارای فهم و ادراک .

وَتْفَرْداد اوَ تا + فرا + داتا : پیشرفت‌‌‌‌دهنده فهم و ادراک

وَخْش : رُستگی و بالیدگی (آلمانیWachsen)

وَرزداد

وَرزروز وَ ِرزمو + َرئوچه : روشنایی مؤثر

وَرْزْمَن

وَرْزمِهر

وَرْزْواد : مانند باد ُ پرزور و موثر

وَرَژ : قلم

وَرشان

وَرشاو . – وَ ِرش َ : نهال و درخت

ورشاوَ ند

وَرْشَنْ : مردانه ، َنر

وَرشنای

وَرشیب  ُاورْه شاسپا : دارای اسب‌‌‌‌های سرخ و آتشین . نام دگر مهراست .

وَره

وَرَهْـران وَ ِرذر َ + غنا : پیروزمند .

              وَ ِرذر : دفاع                غنا َ گن : زدن

وَژاسپ : دارای اسب‌‌‌‌های کِشَنده .

       وَزَه : وزیدن ، کشیدن ( آلمانی Wagen - bewegen)

وَ ندویه

وَ ندهُرمُز : پیروزی از خدا

وَ نْفَر وَ نَت + خْوَرِئن ْ : به دست آورنده خوشبختی

وَ نَـنْدْ

وَ نیتَر : پیروزمند

وَهریز : دارای فراوانی خوب

وَهوک

وِیاتَن

وِیام  وی + یاتَ  وی + یام : دارای بهره زیاد

              یَم : داشتن ، دریافتن

وِیارَزد

ویاسْپر َوَیس + پارَ : بدور رانندۀ گناه

           وَیه : راندن

             پارَ : گناه

وِیاستار وی + سْـترَوْ : مخالف گناه

              سْـتَرْ : گناه

ویدافر

ویداَ گو

ویژاسپ

ویسْرُوْ : مشهور ، معروف

ویسه

ویکاوه

ویناسپ

ویوارَش

ویُوبُخت : رهایی یافته به توسط ایزد باد

ه

هالاسپ هَرِ ذآسپَ : دارای اسب‌‌‌‌های سرکش

           هَرِ ذَ : هاله ، سرکش

هامُرز

هاوِش : عالم و دانا

هَباسب : دارای اسپ‌‌‌‌های اصیل

           هَبآ : اصل (آلمانی Sippe)

هخامـَنش : دارای منش دوستی

هراسپ            هَردار هَرِ َترْ : نگهدار ، پاسدار

                     هَرْ : نگهدار بودن ، حراست کردن

هرمُزان

هُـوپاد :  دارای حفاظت خوب

هُوپند

هُوتاسپ : دارای اسب‌‌‌‌های برانگیخته

هُوتَـک : تند و چالاک (تک: حرکت ، ُدوْ – یونانی Tak ، فرانسه Attaque)

هُوتَن : خوش َتن

هُوتَهم : دارای نیروی خوب

هُوخیم : دارای خوی خوب

هُوداد

هُودار

هُودین

هُوراد

هُوراسپ

هُورپاس : نیایش‌‌‌‌کننده خدا

هُورَد : دارای ارابه‌‌‌‌های جنگی

            خوب (آلمانی Rad)

هُورداد : خداداد

هُوروز : خوش‌‌‌‌روز

هوگاسپ هو + َو َسَپ

هُوَگوْ

هُومَرْغ : دارای مَرغ‌‌‌‌های زیبا

هُومان

هُومَن : دارای منش خوب

هُومین

هُووَخش : دارای بالیدگی خوب (آلمانی Wachsen)

هُووَر : دارای ایمان خوب (ور، باور)

هُووَران : دارای ایمان خوب

هُووَرْز : خوش‌‌‌‌کار

هُووَرشا : مرد خوب

          ورشا : مرد

هویَزد : قابل ستایش بسیار

هیتاسپ : دارای اسپ‌‌‌‌های ارابه

           هیت : هیختن ، کشیدن

هیراد : سالم و تازه

هیربُد

هیواسپ

یزدان تاک

یزدراد

یزدگرد

یزدویه

یزدیار

یزدین

یُشت پاک و عادل (لاتینی Justus)

یَشتَر : دُعا کننده

         یَـز : دُعاکردن ، یَشتن

یگانه

یلان

یوسرده اَئِو ُ

         سَرِ دْ : یک‌‌‌‌جور ، یک قِسمْ

        یو : یک

         سَردِه : قِسم ، جور (فرانسه Sorte) .

 

 

 


-----------------------------------------   نام های دختر   ------------------------------------------

آبان‌‌‌‌دُخت

اَبَردُخت

اَبَرَک

آتشه .Atossa

اَختر

آذر

آذر افروز

آذربُخت : رهاده به توسط آذر

آذرچهر : از تُخمه آتش

آذرداد آ َترِداتَ

آذردُخت

آذرفروز

آذرَک

آذرماه

آذرنُوش

آذروَن آَ َترِ + وَنهو : دوستار آذر

آذری

آذرین

اَرْ نواز َا ِرنَ – وَچ : خوانندۀ به میدان نبرد

             َا ِرنَ : نبرد

            وچ : گفتن ، واژیدن

اَرُوشا : سفید

ارُویان َا ُوروا

          یانا : دارای خوشبختی

آریا

آریارام آریا + رامنا : آرامش دهنده به آریایی‌‌‌‌ها

آریاک

آریامهر

آریانا : آریایی

آریاو آریا + َاوَ : یاری‌‌‌‌دهنده به آریایی‌‌‌‌ها

آریاوَن : دوستار آریاییها

آزادچهر

آزادْ دُخت

آزادروی

آزادسَرْوْ

 

اَشی : پاک

اَفده : قابل و آماده

اَفرازی

اَفرآسه َا + فْر َ + سه : به مراد خود رسیده

آفَری : دوست داشتنی

آفرید

آفرین

اَفسر

اَفشین

اَلاله

آلوگون

اَمْبَر

اَ نْزاز

اَنوشه : زیان‌‌‌‌ناپذیر ، جاویدان

آوای

آوه اوهیا : یاری‌‌‌‌دهنده

اَهرآ پاک

اَهْوا

بُخت‌‌‌‌رَشه

بَرازدُخت

بَرازَک : درخشان

برازه

بُرزآفرید

بُرزْماه . بُرز : بلند

بَرسین : دارای موهای شکنج‌‌‌‌دار

         وَ ِرَسئینَ : شکنج و پیچ

بَری

بُلور

بنفشه

بوتا : کامل شده (از فعل بودن)

بودمان : پُرماه

بوده : دانا

بودرا : باتوجّه

بوران

بورزا : دارای مادیان‌‌‌‌های بور

بِهاذر

پَرته

پَرَسْـتُو

پُرشاد

پَروانه

پَرْوَرْ

پَرْوَن

پَرْوِه : خداترس

َپروَ ند

پَروین

پریچهر

پریچهره

پریدخت

پریزاد

پریشاد

پوده

پوران‌‌‌‌دخت

پورکَر

پیاهَر

توره : توانا

تَهْمَک

تَهمیج

تَهمین

تَهمینه

تیرا

ج

جانان

جانفروز

جاودانه

جَریره

جهان‌‌‌‌آرا

چ

چهاربُخت : رهاده به واسطه چهار ایزد

چهربهشت : بهترین چهر

چهرزاد چِثْرَم + آرآتا : دارای چهره آزاده و نجیب

چهرمینو : از نژاد آسمانی

خ

خوشافرید

خوشزاد

خوشَک

خوشنواز

د

دادُخت

دادی

دادیَرک دآت َایْرَک : مراقب قانون

              َایْریک َایْر : آریایی

دارجان

داریا

دامینه

دانویه

داهه (Dace?)

دُختانشاه

دُخت‌‌‌‌زنان

دُخت‌‌‌‌نوش

دربَر

دودای

دوستَکْ

دهاذر : ازسرزمین آذر

دنیازاد

دینَکْ

ر

رازمهر

رام ‌‌‌‌بِهشت

رامِش

رامِش آرام

رَخشان

رَدانوش

رُدْگون : گُل‌‌‌‌گون

رُد : گُلِ سُرخ (فرانسه Rose ، یونانی Rodon)

رَسا

رُستا

رَسته

رَشیا : ا ِرِشیا : راست و درست

زَرْوان دخت : زروان : زمان

زَرْوَر

زَری

زَریان

زَریژی

زَرّین

زَرّین کاش : زرین سینه

زُوشَکْ

زُوشه

زَوَن : آواز

زیانَکْ

زیوَر

س

ساسن

ساسَن‌‌‌‌آذر

سامِه

سامی

سانْوا

سُـنْـبُل

سَنواز سَوَنها + وَچ : گوینده

           سُخن‌‌‌‌های سودمند

           سَوَ نْها : سودمند

           وَچ : سخن گفتن ، واژیدن

سُنویه : خوشنودکننده

سودابه : سوتا + وَ نْهو : بخشنده سود خوب

سورا

سورَک

سوری

سوسَن

سوسَنَک

سول

سونا : دعا کننده ، ستاینده

سَهْوَر

سَهی

سیامی

سیبَکْ

شادی

شادی‌‌‌‌وَر

شادی‌‌‌‌وَرز

شامیران

شاه‌‌‌‌آفرید

شاهان دُخت

شاهرود : نوازنده ساز از برای شاه

شاهنواز

شایا

شایسته

شِتاوه

شَرْوین

شَفت

شَفتاره

شُکوفه

شِمشاد

شَمَنْدُخت

شَـنْـبَلید : گل خوش‌‌‌‌بویی است

شیفته

شیوا

غ

غُنچه

ف

فانَکْ

فراتاگون : آتش‌‌‌‌رنگ

فراچهر

فراده

فرازه

فرانَک : کامل (فارسی پُر – لاتینی Plena)

فرانی : کمال

فرانیا : دارای کمال

فراوَک : گفتار باشکوه

          وَک : گفتن ، واژیدن

فراوکان هو + فرا + وچ : خوشگو

فرآوه : تند و چالاک (در زبان‌‌‌‌های شمال اروپا Frar  تند و چالاک)

فَرْهانوش : فروغ جاوید

فَرّه

فرِّه بُخت : رهاده به توسط فَرّ ایزدی

فَری : عالی

فَریا : دوست (انگلیسی Friend ، آلمانی Freund)

فَریاک : فراوَک

فَریان : خستوکننده (آلمانی Befriedigen)

فَریانک

فَریانه : خشنودکننده

فَریانی

فَریسروش

فَریماه

فریناز فرینان‌‌‌‌ه : َکمال

فرینام

فرینای : کمال

فیدوم

ک

کاته : محبوب                 کا : آرزو داشتن

گلتاج

گلچهر

گلخان

گلدُخت

گل‌‌‌‌دختر

ُگلرُخ

ُگلرَخش

ُگلرَنگ

ُگلریز

ُگلشاد

ُگلشان

ُگلشَن‌‌‌‌آرای

گل‌‌‌‌شهر

ُگلفَر

ُگلَکَ

گل‌‌‌‌گون

گلناز

گوهر

ماهَر مَنْثرا سپَنتا : سخن مُقدس و فرخنده

ماهسار

ماهسْپند

ماهروی

ماهْشاد

ماه‌‌‌‌فَر

ماهک

ماه‌‌‌‌ماد : دانا به توسط ایزدماه

ماهَنگ

ماه‌‌‌‌وَش

ماهیار

مَرْمَرْ

مُرْوْ

مُرْوارید

مَرْوَک

مُژَک

مُشْکان

مُشک‌‌‌‌ناز

مِهرآزاد

مِهران‌‌‌‌دخت

مِهران‌‌‌‌گُل

مِهران‌‌‌‌گیر

مِهربانو

مِهربهشت

مِهرجان

مِهرشید

مِهرک

مهرگاتا : گاتا آواز ستایش

مِهرنگار

مِهرنوش

مِهروا : دوستِ میثرا ایزد مهر

مِهرواژ مَنْثرا + وآکا : گوینده سخن مقدس

               مَنْـثرا : سخن مقدس

              واک : گفتن ، واژیدن

مِهْرْوَش

مَهروی

نازک

نازنین

نازنینک

نازیاب

نازینک

ناهید اَن + آهیتا : بی‌‌‌‌آهو ، بی عیب

           آهیتا : آهو ، عیب ، لکّه

           ناهید ایزد آب‌‌‌‌ها است .

نَرگِس

نَستَرَن

نَسرین

نسرین‌‌‌‌نوش

نَسْم

نَشاک

نگار

نمازبه

نموبه . نمو : ستایش

نوا

نیکدُخت

نیکرو

نیکو

نیلوفر

نیوان‌‌‌‌دُخت

نیوَر : کائِنات

نیوَک

و

وَرْیَکْ

وَرْدَک

وَرْدگیس : دارای موهای گل‌‌‌‌گون

              وَرد رُد : گل سُرخ (فرانسه Rose)

وَردَن دُخت

وَردَ نَک

وَردنوش

وَرزْدُخت

وَرْزَک

وَرْشْ : یک جور کبوتر کوچکی است .

ویسْمِهر ویثا + میثرا : همه مهر

ویشاد وی + شاتا : برگزیده

             شاَ کیْ : چیدن ، گزیدن

ویفَر

وَ یُو وَدوت : عروس (انگلیسی Wife ، آلمانی Weib)

ه

هَرانوش

هَرمُزدخت

هَرْوَک

هشای

هُمای هو + مایآ : خوش‌‌‌‌بَخت

              مایا : بَخت ، شادی

هُمایک

هَمْـبَرْبِه هَمْـبَرِتَر + وَ نْهو : گردآورنده خوبی

هَمدَم

هَمِستی هَمْ –  مَـئِدْ : غالب

هُوبان

هُوتاس

ی

یار

یازا

یاسمین

یاکَند : یاقوت

یامَکْ

یَزدان‌‌‌‌دُخت

یَزدین‌‌‌‌دُخت

یِکتا

یوبه : میل و آرزو

یوسَک : اُمید

 

 

 

Eh   les nomes

آذین

آرا

آراسته

اِرانَک

اَرتُخت : سخن راست

           ارته : راست

          اُخته : سخن

اَرَخش : رخشنده

اردَ شام

ارْدَ کام

آرِزو

اَرْسان

ارْشانوش

اَرْشْنوش

اَرْشیا : راست

اَرْغَوان

اَرْمَ‌‌‌‌مهر

اَرمین

آزادفروز

آزادمهر

آزاده

آزَرم

آزَرمی

آزرمیدُخت

اَزْواره : دلیر

اُزیا : قابل دوستی

آسای

آسْبَن َاس َ

            َبن َ : کسی که پره‌‌‌‌های چرخش درخشان می‌‌‌‌باشد

اَسپای

اَستونه : خستوشونده

آسمان هور

آشان : پاک

اَشاهور

اُشْـتَوَ ند ُاشتَ +  َویتی : به مراد خود رسیده

 

ایتاو َا ِئـتاوا : دارای گاوهای سفید

          َا ِئـتا : سفید

         وا گوا : گاو

ایران‌‌‌‌دخت

ایَرک

ایرَمْ‌‌‌‌مِهر

اینـیاو َاینیاوا اَیْـنِـیو : مُستثنی

ب

بالان

بانوار

بانودُخت

بانو ُگشَسْپ

بانویه

باهَک : پرنده‌‌‌‌ای است

بایسته

بَختاور

بُختَر : رهایی دهنده

بُخت‌‌‌‌رَ شن

بِهآرا

بِهافرید

بِهتام : ایزد بادها

بِهْجان

بِهدِله

بِهدیس : به‌‌‌‌دان

بَهْرَزآم : ایزد گوهرها

بَهره‌‌‌‌وَر

بِهزی

بِهشت‌‌‌‌زاد

بِهمیس

بِهی

بیتَکْ : دختر دوم (لاتینی Bis)

بیوَ نْجَهان

پ

پادافراس پَـیْـتی + فراسا

پانویه

َپرتو

پیراسته

پیروزدخت

پیروزه

ت

تابان

تاج

تاج‌‌‌‌بانو

تاجماه

تاژه : تازه ، جوان

تَرخان

تَرشیش : گوهری است .

تُروان : توانا

تَریژه : سوُّمین (انگلیسی Three)

تَزَرْوْ : پرنده ای است زیبا

تِشتَر : ستاره ای است (Sirius)

تَوان‌‌‌‌دخت

توران‌‌‌‌دُخت

تورَک

خانی

خاوَر

خُجَسته

خُرَّمی

خُشنویه

خواشیزک

خواند

خوب‌‌‌‌چهر

خوب‌‌‌‌روی

خوب‌‌‌‌نگار

خوراشان : خوشبخت

خورزاد

خورشاد

خورشید

خورشیدچهر

خورشیدمهر

خورمهر

خوزین

درخشان

دُردانه

دُرساتی

دُرسای

دُروا

دُرواره

دَریانه : دریایی

دَستاذر

دَشار

دُغدا : خواننده

دل آرام

دل آرای

دل‌‌‌‌اَفروز

دل آفرید

دلجو

دلرُبا

دلشاد

دَمَـنْکْ

رودابه

روشَن‌‌‌‌چشم

روشَن‌‌‌‌روان

روشَنَکْ : Roxane

ز

زادبخت

زامجان

زَراختر

زَربانو

زَربَر

زَردخت

زَرستاره

زَرِستان

زَرَش

زَرْشام

زَرْمان دُخت : دختر شگفت و زیبا

زَرْمیوَر : دارای آزرم

زَرْ نان

سایَژ

سایْمُژه

سِپْرنَکَ

سِپهْری

سِتاره

سَران‌‌‌‌دخت

سُرخاب

سَرْوْ

سَرْوْ آزاد

سَرْوی

سَرْوین

سِریبه : خوب و زیبا

         سریرا : زیبا

سَریرُخشان

سِزانه سِذا : پدیدار ، جالب‏‌‌‌‌نظر

سُمای

سَمَن

سَناوی

سـیـسان

سـیـسَر

سـیـسَک

سیما

سیمین

سیمین‌‌‌‌بَر

سین : نام پرنده‌‌‌‌ای است

سیندُخت

ش

شاد

شادان

شادآور

شادبَخت

شادبَر

شاددِل

شادرنگ

شادگین

شادوَن : شادی‌‌‌‌دوست

شوشان : (Susanne)

شومَهان

شَویران

شهاوَر

شَهران

شَهربانو

شهربراز

شهرزاد

شهرکام

شهرناز

شهرنوش

شَهْرْوَراز

شَهروُیْ

شَهره

شَهزَمان

شَهناز

شیداب

شیرین

فَرچهر

فَرُّخ

فَرُّخ‌‌‌‌روی

فرُّخ‌‌‌‌ماه

فرخُنده

فرُّخین

فَردیدا

فَرْسی

فرشته

فَرشیزَک

فَرْ نَک : ایزد ماه

فَرَنگیس ویسپان + فریا : همه دوستی

فَرَ نْهاد رهبر

فَرْواک : فراوَک

فَرْوَر فرا + وَرِ تا فرا + وَر : خستو شونده

          وَر : برگزیدن

فُروز

فُروغ

کاکُلی

کَتایون

کَرْشْناز

کِشْم

کِشْمَر

کِیْوان : سیّاره‌‌‌‌ای است . Saturne

گ

ُگردزاد

ُگرْدیا

گلاب

گل‌‌‌‌آزاد

ُگردآفرید

گل‌‌‌‌افشان

گل‌‌‌‌اندام

گلان‌‌‌‌دخت

ُگلبَرگ

گل‌‌‌‌بوی

گلپناه

گوهرشاد

گیان. گَیْ : زندگی

گیتی

گیتی‌‌‌‌آرا

ل

لاله

م

مادَرَک

مامکان

مانوش

ماه

ماه‌‌‌‌آذر

ماه‌‌‌‌آزاده روی

ماه‌‌‌‌آفرید

ماهان

ماه‌‌‌‌ بُخت

ماه تابان

ماه‌‌‌‌ دوس

مُشکْنَکْ

مُشکویه

مُشکین

مُشکینک

مَنجانه

مَنجه

مَندانه : مَنْدْ گوهری است

مَندویه

مَنوش هوچهر

مَنوش هور

مَنوش هورَک

مَنویه

مَنیچ

مَنیژه

مُوان

مِهرآذر

مِهراری

مِهرآریا

مَهرویه

مِهری

مَهزاد

مَهِشت : بزرگ‌‌‌‌ترین

          مَه : بزرگ (لاتینی Mag)

مَهشید

مَهِستی

مَهْوان

مَهوبان

مَهین

میدماه مَیْدیُوُیْ + مَنْها : میان ماه

مینا

مینَکْ

مینو

مینوزاد . -  مینو : روح ، روان

مینوفَر

ن

نازپری

نواز

نواک

نَوَرْدْ

نُوش

نوشاد

نوش‌‌‌‌آذر

نوش‌‌‌‌آفرین

نوش‌‌‌‌راد

نوش‌‌‌‌زاد

نوشه

نوشین

نوماه

نومَهان

نَوید

نویَک : جوانۀ تازه

نویه : جوانۀ تازه

نیبه

نیـبی : زیبا

وَسپاذَر ویسپا + تَوْروشی : غالب بر همه

وَشْـتْزاد :  زاده مطابق آرزو

وَشْتَکْ وخشتا : بالیده (آلمانی Wachsen)

وَشْتِگان

وَشتی : زیبا

وَلینک

وَ ناره

وَ نَک

وَ نُو

ویدان وَ ئِدانْها

ویدانَک

ویرا : فهم و دریافت و ادراک و خرد

ویرَک

ویس

ویساوَن پئـیسا + وَ نْهو : زیوَر دوست

                پئـیسا : زیور

               وَن : دوست داشتن

ویسدا وئیـسا + دا : روشَن

هُوچِهر : خوب‌‌‌‌چهر

            هو : خوب (یونانی Eu : خوب)

هور : خورشید

هورچهر

هُوردُخت

هُورزاد

هُورزادان

هُورَش

هُورشاد

هُورشید

هُورَک

هُورمِهر

هُوزاد : آزاده ، خوش‌‌‌‌نژاد

هُوفَری : دوست خوب

هُوفرید

هُووا

هُوِیدا

 

 

 

 

 

 
 
         
     
■ زندگی نامه     ■ فرهنگی     ■ پژوهشی - صنعتی     ■ گالری    
                       
» شرح زندگی     » چاپ و انتشار     » تئوری استاد     » گالری عکس    
» خانواده     » موزه     » مکانیک و هیدرودینامیک     » گالری فیلم    
» فرهنگی، هنری     » کتابخانه     » هوش مصنوعی     » گالری پوستر    
» تحقیقات     » فرهنگ ایرانی     » فیزیک ذرات بنیادی و حرارت     » تور مجازی بنیاد    
» کتاب ها     » مراسم و سخنرانی ها     » الکترونیک و اپتیک          
» رساله ها، مقالات و سخنرانی ها     » جوایز                
» موسسات     » نشست های علمی – فرهنگی بنیاد     ■ زیست محیطی          
» خدمات و مشاغل     » رسانه ها                
» دوستان، همکاران، شاگردان           » سازمان ملل، ارتقاء زیست محیطی بنیاد          
» نشان ها و مدارک بین المللی     ■ تازه ها     » فعالیت های زیست محیطی          
» کنفرانس ها و عضویت ها           » نشست های زیست محیطی          
» جملات برجسته استاد     » تازه های تارنما     » نمایشگاه های زیست محیطی          
» بورس پروفسور حسابی         » فضای زیست محیطی بنیاد (عکس)          
 
         
  کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بنیاد پروفسور حسابی می باشد. 1395- 1348