|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
نوروز 94
|
|
|
|
|
آب
زنید ، راه را ! : هین که نگار میرسد ! مژده دهید ، باغ
را ! : بویِ بهار میرسد !
به شگونِ خجستگي نوروز ،
و بهترینها ، برای آن خانواده گرانمهر و همکوشانِ
ارزشمند ، و به پاسِ ماندگاری این دیدگاهِ پروفسور حسابی ،
که : یک عمل درست ، بهتر از هزار نصیحت ! خاطرهیی راهگشا
، از استاد را ، به آستانِ گرانسنگتان ، پیشکش مینماید :
استاد دکتر سید محمود حسابی ، پدرِ علمِ فیزیک و مهندسی
نوینِ ایران ، در نوجوانی ، با دشواریهای دوری از میهن ،
و در پِیِ سِتَمِ آن پدرِ توانگر ، با تنگدستیها و
کوربختیها ، و فلج شدنِ آن مادر ، که با همه آن نگرانیها
، در برابرِ آیینهای بایستهِ مدرسهِ کشیشهای فرانسوی
بیروت ، با گرایشهایی ژرف به نگاهبانی از دین و فرهنگ
فرزندان ، چنان استواری مینمایند ! تا قرآن مجید را ، از
یاد شده ! دیوان حافظ ، گلستان و بوستان سعدی را ، از بَر
! و گنجینههایی چون شاهنامه ، منشات قائم مقام و . . . .
. خمسه نظامی تفرشی را ، روان شوند ! تا جاییکه ! پس از
کاویدنِ علوم ، و بازگشتِ به این مرز و بوم ، نزدِ
روحانیتِ ترازِ نخست ، جایگاهی بلند یافته ! و به
همگامههای ادبی فرهنگی بزرگانِ سرزمینمان نیز پیوستند !
تا در آن روزگاران ، که ایرانمان ، حتا : ساعتِ رسمی نداشت
! و پهنای رودخانه را با خیزِ آهو گمانه میزدند ! با
سنجشِ طولِ جغرافیایی و گماردنِ مبدا آن ، در دروازه
دولابِ تهران ، با پیمانی فراملی ، کشور را ، در پهنه
جهانی ، دارای ساعتِ رسمی نموده ؛ سازمانِ اوزان و
مقیاسها (ستاندارد) را ، برپا داشته ؛ در راهاندازی
کانونهای زیربنایی علمی ، مانند دانشگاه تهران (که گواهِ
هشتادمین سالگرد بنیادگذاری آن هستیم) و یا ، دهها نهاد
دیگر ، همچون : فرهنگستان (یگانِ پاسداری از زبان دانشی
روز ما ، در جلوداری از سیلِ واژگانِ بیگانه) کامیابیهای
مانایی بیابند ! استادِ جوان ، و همیشه ناآشنای ما با
روالِ بده و بستانهای اینجا ! در اوانِ بازگشت ، با آرزوی
بهسازی نابسامانیها ! چاره را ، در یافتنِ مردِ برتر
ِسامانده ِاین زادبوم دیده ، بدون پیشآمدهای امروزه !
درکوچه و بازار ، از سوی مردمِ میهماننوازِ آن روز ، به
خانه صدراعظم ، راهنمایی شده ! بی زخمهِ مامورِ محافظ ،
اجازه دَقُّالباب گرفته ! گماشته خانه ، به جای راندن !
ایشان را ، به کاردارِ جنابِ نخست وزیر ، میسپارد ! لَختی
نمیگذرد ، که نه تنها ، به پیشگاهِ فروغی بزرگ ، اذنِ
دخول مییابند ! فراتر از آن : با برخورداری از نشست و
نوشیدن استکانی چای ، با جنابِ ذکاءالملک ؛ از همان آن ،
سختترین خردهگیریها را ، به فرهنگ و اداره کشور ، فرود
میآورند ! صاحبِ پیشقدرتِ اجرایی ، طی ساعتی ، همه را
شنیده ، با خونسردی میپرسد : «آیا حقوقتان را میدهند ؟»
دکتر مهندسِ نورسیده ما ، سراپا پشیمان از این دیدار ! با
بـلـه یی کوتاه ، و یکه خوردن ، از گفتارِ بعدی این
پیرِ سیاست ! که : « خوب است ! خوب است ! یادتان باشد ! :
در این کشور ، گاهی اوقات هم ! به افراد خوب ، نیاز هست !
» تصمیم به تَرکِ آنجا ، و شتاب در گریز از این دیار، و
بردن آن آرزوها ، به دیارِ غرب میگیرند ! شگفتا ! که
اَبرمردِ دولت ، شخصا ، فروتنانه و عصازنان ، در رهنمونی
ایشان تا جلوی در ، به پیشکار خود ، دستور میدهد :
«شامگاهِ هر یکشنبه ، همینجا، پذیرای حسابی جوان ، خواهند
بود ! » شایسته و بایسته آگاهی و زینهار ، آنکه ! : همین
پایایی و پیوستگی دیدار ، چنان توانی را ، به پروفسور
حسابی میبخشد ، تا برپایی کارآترین کانونهای دانشی ،
همچون : دارالمعلمین عالی ، دانشسرای عالی و . . . . . را
، در سرزمین مادری ، فراهم نمایند !
اما ، چه شد
؟ ! : که از پهلوی دوم ، تاکنون ، خواستارانِ سرافرازی
ایران زمین ، این نظامِ عظیم و این انقلابِ کبیر ، دیگر از
چنین دسترسیهایی ، ناکام ماندهاند ! تا در پهنه ملی ،
شاهدِ مهاجرتهای خانمانسوز ، و حتا در کَرانَـکِ
(محدوده) همین بنیاد علمی و فرهنگی ، چشم به راهِ اندکی
پشتیبانی برای ارایه پژوهشها ! و با دلسوختگی و فسوسِ
چاپِ یادگارها ! و یا ، ریزپشتهیی (مستندی) از زندگی این
معلم دردآشنا ، خستگیناپذیر و رنجکشیده ، در رشک بمانیم
! بگذاریم و بگذریم ، و از دیدگاهِ استاد حسابی ، به
درسِ پنهان و بس آموزنده ، درآن دو گفتهِ دانایانه جنابِ
فروغی ، بپردازیم ! « نخست آنکه : چهل سالی گذشت ، تا
فهمیدم ! : که اگر ، دستگاهِ آن روز ، با آن خردهگیریهای
بیپروا ، بدون پاکسازی ، حقوقم را هم میداده ، بسا
گرانبار بوده ! و دوم آنکه : هرگاه ، هرکجا ، دستشان تنگ
بود ، به سراغم میآمدند ، ولی ، کار که راه میافتاد ،
راندگی بود و بس ! » اما ، در گستره همان همگامیها ،
در یادی از همسر آیت ا...زاده استاد ، سرکار خانم حائری ،
شاهد بودیم : با اندوختن ریال به ریال ، آنهم ، در
درازایی دوازده ساله ، برای شرفیابی به مکه معظمه ! به آنِ
دریافتِ دستنویسِ حضرت آقای شریفی ، امام جماعتِ مسجدِ
قائم (چهارراه حسابی) در پیشِ چشمانِ شگفتزده همسر و
فرزندان ، همه اندوخته آن زیارتِ الهی را ، پیشکشِ
یاریرسانی به زلزلهزدگانِ بویین زهرا کرده ! و این نیازِ
عاشقانه ، دههیی به درنگ میافتد ! چه به جاست ، که در
آموزه یاری نگاهی و خرده دهشی به دیگران ، و نه تنها ،
دریای مهر به خودمان ! و به مهرِ ماندگارِ پروفسور حسابی ،
بنیادگذار دانشگاه و بسیاری از مراکز علمی ، آموزشی ،
صنعتی ، فرهنگی و پژوهشی کشورمان ، و به فرخندگی نوروز :
یا مُقَلّبَ القُلُوبِ وَ الاَبصارِ، یا مُدَبرَاللَّیلِ
وَ النَّهارِ، یا مُحَوِّلَ الحَولِ وَ الاَحوالِ ،
حَوِّل حَالَنا اِلی اَحسَنِ الحَال ، در پیوست این آفرینه
نوروزی ، با ارمغانِ گنجینهییکه استاد ، همه عمر ، به
همراه داشتند ! تندرستی ، شادکامی و سربلندی روزافزونِ آن
وجود عزیز ، خاندانِ ارجمند و همیارانِ گرامی را ، از
درگاهِ ایزد یکتا ، خواهانیم .
نوروز 1394
بنیاد پروفسور حسابی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|