|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
سالگرد پروفسور حسابی 1400
|
|
|
|
|
|
بسم ا... الرحمن الرحيم
|
|
|
به پشتوانه دلبستگیهای پایدار آن شخصیت گرانمهر نسبت
به کوشندگان راه دشوار سرفرازیآفرینی برای این مرز و بوم
کهن و با دلگرمی از رویکرد ارزشمندی که به معلمان ،
استادان و پژوهندگان کشورمان روا میدارید ، به اَمدِ
(مناسبت) سالگرد بزرگداشت استاد دکتر سیدمحمود حسابی ، این
معلم آرزومند ، خستگیناپذیر و رنجکشیده به سراغ انبوه
نامهنگاریهای این استاد عشق با نامآورترین
اندیشمندانمان و دانشمندان تراز نخست فراملی (بور ، فرمی
، دیراک ، اینشتین و . . .) رفته و این بار به
همدلیهایشان با آندره ژید ، نویسنده بزرگ فرانسوی
میپردازیم : حسابی جوان ، دانشجوی دانشگاه سوربن و شیفته
آفرینههای (آثار) آندره ژید ، پس از خوانش کتاب
«برگهايی از خاطرات» او درشگفت میشوند که چرا چنین
نویسنده ریزبین و نکتهسنجی در پرداختن به بسياري
كشورها تا دل افريقا پیش رفته ، ولی نه تنها از پرشیای
بزرگ (پارس ، ایران) نامی به میان نیاورده ، بلکه با نگرشی
یک سویه ، کار را به جایی رسانیده که آماده است: «جانش را
بدهد تا همه ملل جهان را یکی کند» ! تا شور میهنپرستی
فرو ریزد و آرزو و تلاش مردم برای سربلندی سرزمینشان در
ابری تیره و تار فرو رود ! و دیگر مردمانی دلبسته به آب و
خاک و کشوری باقی نماند ! مهندس حسابی جوان آن روز ما با
پُردلی و شهامت با آموختههای ژرف از فرهنگ دیرینه
ایرانزمینشان در دامان خانم گوهرشاد حسابی ، آن مادر
فداکار و از جانگذشته به ژید بزرگ بیپرده مینویسند :
«من هم در جایگاه یک ایرانی آگاه از آموزهها و آزمونهای
سخت گذشتگانم ، آمادهام ، جانم را بگذارم تا جان باارزشِ
شما به پای بههمريختگیهای فرهنگی ، و فرو رفتن ملتها
در گرداب آشفتگیها و ناشناختههای دهشتناکی که فرجامش ،
لکهدار شدن آوازه بلندتان میباشد ، ریخته نشود ! پس ای
كاش تنها به داشتههای جهانی خود (مستعمراتتان) در دل
افریقا (الجزایر و. . .) نمیپرداختید ، به سراغ پرشیای
باستانی ما آمده و با کنکاشی در سرگذشت شگفتآور هزاران
ساله آن ، پی میبردید که چگونه ایرانیان دانا و دلاور با
تکیه بر زیربناهای سترگ پیشینیانشان توانستهاند با
ازخودگذشتگیهای ستودنی در برابر تاخت و تازهای ددمنشانه
همسایگان خانمانسوز و خانمانبرانداز ایستادگی کرده ،
جایگاه برجسته خویش را استواری جاودانه ببخشند !» این
الگوی کارآمد از رویدادهای تاریخی امپراتوری پرشیا ، ژید
را به چنان کنکاشی وا میدارد که با لبیک به این اندیشه
نیک مینویسد : «راهکار درست و بیچون و چرای شما جوان
راستین در نامه خوشقلم و سنجیده و دلنشینتان ، مرا
واداشت تا آشکارا از نگره خود : «یکی کردن ملل» چشم بپوشم
.» در پی این پذیرش پربار ، استاد جوان ما با دلگرمی بیشتر
و در گامی فراتر به آن اندیشمند برجسته مینویسند: «شما با
این پاسخ مهرآمیز ، مرا بر آن داشتید تا آرزو کنم با
گذاردن قدمتان بر چشمانم (تعارفی شرقی و پر از محبت) در
سفری به ایران ، سرزمین مادریم ، شگون میزبانیتان را
ارزانیم دارید تا در جای جای این کشور پهناور ، شما را
گواه این راستینگی نمایم که چگونه در درازای تاریخ
هممیهنان دردآشنا و سلحشور من با به جای آوردن خویشکاری
(وظیفه) خود به بشریت با همه توان یورش آن همسایگان
خونآشام وحشی (مغول-ها ، تاتارها ، ازبکها و...) را خرد
کرده و در پای دیواره پَهله (تمدن) ایرانزمین خاک نمودند
تا در سایه این آسایش ، شما بتوانید در سرزمینتان (باختر)
از بذرهای گوهرین نهال دانش ، روز به روز درخت تناورتری
بسازید ! حال در آرزوی پاسخی همتراز به این پایداری
عاشقانه از شما درخواست مینمایم دست در دست هم با بسیجی
از علمای جهان (و نه پادشاهان و روسای جمهور) آن درخت
بهروزیآفرین را که به جبر روزگار از ریشه آغازینش در
«پرشیا» دور افتاده ، بار دیگر بر پایگاه دیرینه آن استوار
نماییم تا ما و شما (ایران و غرب) در رشد و گسترش پژوهندگی
و نوآوری همگام گردیم .» شایستگی این دلنوشته بیمانند ،
چنان رخ مینماید که آندره ژید ، این خواسته را پذیرفته و
آرزو میکند ناخوشیها و سنّ او ، پروانه چنین سفری را
بدهد ، و دلگشاتر آنکه مینویسد : «چه خوب است بدانید ،
شبهایی که بدون هیچ امیدی برای خوابی آرام و کمترین
نیرویی برای کار در روز بعد به تختخواب میروم در پناه
دیوان حافظ کبیر شما که به شکل شگفتانگیزی غزلیات برگزیده
آن را برایم به فرانسه برگردان كردهاید ، آرامشی برای شبی
آسوده ، و توانی برای کار در روزی دگر را مییابم !» آری
این همان میوه عشق است که به آورِ پروفسور حسابی با سه
پایه : محبت ، احترام و راستگویی ، قلبها را میرباید !
پس با همین دستاویز خجسته ، چشم امید بنیاد پروفسور حسابی
به یاریرسانی آن وجود گرانمایه است تا با برونسپاری
یادگارهای این استاد عشق هممیهنتان ، کاری کنید کارستان
تا تلاشها و خستگیناپذیریهای ایشان را سرمشق و
آیندهساز این سرزمین سپند در این پَهلهِ پُرگوهر نماییم
و بتوانیم از مهاجرتهای نگونبار گریبانگیرمان رهایی
یابیم . انشاءالله
بنياد پروفسور حسابی
|
|
|
|
|
|
|
|