|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
دعوت به مراسم یادمان
هنگام یادمان : پنج شنبه 20 شهريور 1393 از 8 بامداد تا نیمروز در خانه استاد : تهران ، تجريش ، چهار راه حسابی .
همياران : شهرداری تهران ، شهرداری منطقه یک (شمیران) و این بنياد .
قدرشناسی : نیکدلانه ، از بزرگواریها ، دلسپردگیها و پشتیبانیهای آن وجود ارزشمند ، سپاسگزاری مینمايد .
|
|
|
|
|
|
|
|
|
بسم ا... الرحمن الرحيم
|
|
|
به پشتوانه دلبستگیهای ارزنده آن شخصیتِ کارآزموده و
آرزومندِ سرافرازیها ، سربلندیها و پاسداشتِ
سرمایههای بیهمتای اجدادی ، سنجههای
شایستهیی را ، از دیدگاه نکتهسنج جنابعالی ،
میگذراند :
استاد دکتر سید محمود حسابی ، پدر علم فیزیک و مهندسی نوین
ایران ، بر این آور بودند ، که انقلاب عظیم اسلامی ، در
ترازِ نخستِ بزرگترین انقلابهای جهانی ،
گوهریست یکتا ؛ و سویه شایانِ آن : پشتیبانیهای
برادران و خواهرانمان (شهدا ، جانبازان ، رزمندگان ،
آزادگان و ایثارگران) و دریایی از فداکاریها و از
خودگذشتگیهای مردمی عاشقِ امام ، و
امامی عاشقِ مردم ! و عشق که اساس آن ، سه اصل :
محبت ، احترام و راستگویی است ! پایندانِ جاودانگیش
: استقلال ؛ بینیازی از بیگانگان ! و ابزار آن :
خودپایی ، استوار بر پژوهش و نوآوری ! و راهکارِ
پیروزی آن : گرامیدنِ معلمین ، استادان و پژوهندگان ! و
فراهم آوردنِ بیچون و چرای خواستههای مادی و
معنوی آنان .
در پایه دوم ، در شگونِ پیوندِ ایران و اسلام عزیز ، با
این آموزه ماندگار :"دل بده ، دل بستان" از خانم حائری ،
همسر استاد ، و بازتابِ آن ، در این گفتارِ پروفسور حسابی
: " اگر خواستید ، کسی ، شنوای شما باشد ، پیش از هر چیز ،
به او نشان دهید ، دوستش دارید" و گواه آن : وحدتِ مبارکِ
حوزه و دانشگاه ، در بیش از نیم سده ، در جلساتِ علمی ،
دینی ، ادبی ، عرفانی و اخلاقی روزهای جمعه خانه استاد ،
با بینشِ والایِآغازِ عطرآگینِ هر نشست ، با قرائتِ سوره و
آیهیی از قرآن کریم و سپس ،گزیدهیی از شاهنامه
فردوسی با باشندگی برجستهترین علما و بزرگانی چون :
استاد شهید مرتضی مطهری ، استاد بزرگ علامه جعفری . . . و
استادان ممتاز دانشگاه ، همچون : پروفسور پارسا ، پروفسور
غفاری . . . و یا ، شعرایی مانندِ جنابِ فریدون مشیری ،
حتا یک رودهفروش (جنابِ شهباز) مُفَسّرِ مثنوی مولوی
، با جایگاهی بَس اندیشمندانه ؛ پس در اوجِ
کامیابیهای این سی و پنج سال ؛ امسال ، براساسِ
تاکید مقام معظم رهبری ، بر امرِ"فرهنگ"، چه سنجیده و
بهجا ، که همان نگرشِ معنوی و ادبی را ، در آغازِ هر
جشن ، همایش و یادمانی ، پیش گیریم ، تا چنین پیوندِ
فرخندهیی ، روح و روانِ همه آرزومندانِ
سرفرازیهایمان را ، شاد نماید .
در پایه سوم ، و در راستای نگاهبانی از داشتههای
نیاکانمان ، هنگامیکه ایشان ، در دولتِ دکتر مصدق ،
وزیرِ فرهنگ (امروزه : آموزش و پرورش ، آموزش عالی ، ارشاد
، اوقاف . . . و میراث فرهنگی) بودند ، یکی از شاگردانشان
، مدیرکل فرهنگ فارس ، در نامه سختاوژندی ،
مینویسد : شما ، چه وزیر و میراثدار فرهنگی ،
که نشستهاید ، تا پاسارگاد و پرسهپولیس، نابود
شود ! زیرا که ، در اینجا ، بساز و بفروشها ،
سنگهای سِتُرگ و تاریخی این دو سازه نمای
بیمانند را ، برای پِیسازی ، به
خانههایشان میبرند ! این مدیرِ دردْ آشنا ، به
جای رنجش از آن تندی ، و یا چسبیدن به میزِ وزارت ، با
هواپیمای دو نفره ارتشی ، رهسپارِ بیابانی در شیرازِ
بیفرودگاه شده ، با درشکهیی ، به آنجا
میروند ، و پس از دیدنِ این رویدادِ تلخ ، در
سازواری با فرماندهِ هنگِ شیراز ، گروهانی را ، به پاسداری
از آن سامان ، میگمارند ؛ و پس از بازگشت به تهران ،
سازمان میراث فرهنگی را ، برپا ، و جایگزین اداره عتیقات ،
که کارِ آن تنها نگاهداری نویافتههای دیرینه بوده ،
مینمایند .
پس چه شایسته و بایسته ، که در این سده ، همگام با
دستاندرکارانِ گرانسنگِ این نظام عظیم ، که قریبِ به
اتفاق ، به پشتوانه سه پُشته(نسل)کاری و آموزشِ هفتپشته
استاد و دانشجوی این معلمِ خستگیناپذیر و
رنجکشیده از یک تا سه آوند (واسطه) از شاگردانِ
پروفسور حسابی ، به شمار میآیند ، پذیرای این آموزه
ایشان باشیم ،که : همانگونه ،که هیچ
فرزندِ خردمندی ، هشدارِ مادرش ، برای بالاپوشی بهجا
، در هنگامه سرما را ، به پای دشمنی او نمیگذارد !
به جای دشمن پنداری ؛ سپاسگزارِکسی باشیم ! که بر ما
،خُرده میگیرد .
در پایه چهارم ، با دل نهادن به این نگرشِ بنیادگذار
دانشگاه و بسیاری از مراکز علمی ، آموزشی ، صنعتی ، فرهنگی
و پژوهشی کشورمان که : "هر ایرانی نژادهیی ، تا زنده
هست ، خودش به سرزمینش خدمت میکند ، و پس از پایان
زندگی ، نوبت به استخوانهایش میرسد ! " خودِ
ایشان در واپسین سالهای زندگی و در اوجِ
بیماریهای دشوارِ قلبی در نگاهبانی از زیارتگاهی
کهن(مقبره حاجیه طوبیخانم ، نیای مادریشان ، معلم
قرآن و دارنده مکتبِ تعالیمِ دینی و فرهنگی) در تفرش ، با
گذرانِ سه سال ، از آن داغانه ، خانهیی ابدی ساختند
. ولی ، آه و زینهار ، که اداره ارشادِ شهر ، بیهیچ
آزرم و باکی با یورشی شبانه به یادمانِ آرامگاهِ پروفسور
حسابی ، دست یازید ، تا ادارهیی نوساز داشته باشد !
پس بیهُده نیست ، که کشورهای همسایه جستجوگرِ هویتِ ملی ،
دانشمندان ، هنرمندان ، شعرا و ادبای ما ، مانند مولانا .
. . و دیگر فرهنگآفرینانِ ایران زمین (پرشیا) را ،
با ربایشیآشکار از آن خود مینمایند ، زیرا ما
تماشاگرانی شدهایم ، دل نابسته و بیمهر به
داشتههای مادری !
در اینجا ، چشم بر همه این ناخرسندیها بسته ، و به
پاسِ بیست و دومین بزرگداشتِ این عاشقِ دانش و پژوهش و
نوآوری به امیدِ تراوشِ مهری افزون ، نسبت به
سرافرازیهای این پـَهله (تمدن) هزاران ساله ، از آن
وجود ارجمند ، خانواده و همیارانِ گرانمهر ، درخواست
مینماید ، با هموندی پرارزشِ خود ، یادآورِ همه
دلبستگیهای عاشقانه ، به مامِ میهن باشیم ، تا روز
به روز ، صفِ هممیهنانِ مهاجر و نخبگانِ چشم به راهِ
پشتِ درِ سفارتخانههای اروپایی ، کانادا و امریکا را
، خلوتتر نماییم . انشاءا...
هنگام یادمان : پنج شنبه 20 شهريور 1393 از 8 بامداد تا
نیمروز در خانه استاد : تهران ، تجريش ، چهار راه حسابی .
همياران : شهرداری تهران ، شهرداری منطقه یک (شمیران) و
این بنياد .
تذکار : نظر به ضرورت انجام عملیات بازسازی مقبره استاد و
عدم اختصاص کمترین امکانات از سوی استانداری محترم ،
ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامی ، فرمانداری و شهرداری تفرش
برای ایجاد فضایی آبرومند ، در محل این یادمان ، از برپایی
نشست بُندار و ادای این وظیفه فرهنگی ، ملی و اسلامی
، در شهر علم و دانش ایران ، بازماندیم .
قدرشناسی : نیکدلانه ، از بزرگواریها ،
دلسپردگیها و پشتیبانیهای آن وجود ارزشمند ،
سپاسگزاری مینمايد .
بنياد پروفسور حسابی.
|
|
|
|
|
|
|
|